در گذر زمان /سه سفر سه ایده
31 تیر 1399 - 14:52
شناسه : 1045
13

در موضوعات اقتصادی نمی توان یک ایده و نظر را در زمان‌ها و مکان‌های مختلف تکرار کرد. دکتر شاختِ آلمانی درسال ۱۳۱۵ و زمان رضا‌شاه به ایران آمد تا راه حل بدهد و هم سال ۱۳۳۰ و در دورۀ دکتر مصدق که فروش نفت متوقف شده بود و هم بعد از کودتا که فروش نفت از سر گرفته شد ولی دولت […]

پ
پ
آقای قالیباف! دکتر «شاخت» هم این قدر اطمینان نداشت

در موضوعات اقتصادی نمی توان یک ایده و نظر را در زمان‌ها و مکان‌های مختلف تکرار کرد. دکتر شاختِ آلمانی درسال ۱۳۱۵ و زمان رضا‌شاه به ایران آمد تا راه حل بدهد و هم سال ۱۳۳۰ و در دورۀ دکتر مصدق که فروش نفت متوقف شده بود و هم بعد از کودتا که فروش نفت از سر گرفته شد ولی دولت دیگر پایگاه اجتماعی نداشت.



هر سه بار اما یک جمله را تکرار نکرد. راهکار او در سال ۱۳۱۵ این بود که از صنعتی شدن و البته خانهسازی حمایت شود چون وقتی مردم خانه داشته باشند به خرید محصولات مصرفی برای بهبود شرایط زیستی علاقه پیدا می‌کنند.

دو سه راهکار دیگر هم داد منتها به خاطر اختلاف علی اکبر داور وزیر مالیه و بعدتر دادگستری با رضاشاه و خودکشی او و حساس شدن انگلیسی‌ها به حضور آلمان ها و مشخصا «شاخت» بیش از آن نتوانست بماند و ایده‌های او نیمه تمام ماند.

۱۵ سال بعد و در زمانه ای دیگر و در سال ۱۳۳۰ هم دوباره دعوت شد و این بار دوران دکتر مصدق بود با پایگاه اجتماعی بسیار بالا و حضور رجلی در بالاترین سطح بین المللی در رأس دولت ازیک طرف و کاهش و توقف فروش نفت به خاطر تشدید تنش میان ایران و بریتانیا.

این دفعه دیگر شاخت پیشنهاد ۱۵ سال قبل را تکرار نکرد بلکه به صورت خصوصی به دکتر مصدق گفت: به هر نحو ممکن موضوع نفت را باید حل کند چون اقتصاد ایران نفتی شده است ولی تا آن زمان می‌تواند بی سر و صدا مبادرت به چاپ اسکناس کند و نگران پشتوانه نباشد چون پشتوانۀ واقعی کار و اعتبار ملی است و دولت مصدق هر دو را دارد منتها این خبر نباید درز کند و قضیه نباید لو برود و قابل دوام هم نیست و مسألۀ اصلی – نفت- باید حل شود. این بار هم دو اتفاق افتاد. حسین مکی ماجرا را لو داد و بعد هم کودتا شد و کل داستان، هوا رفت.

آشنایی شاخت با اقتصاد ایران چنان بود که بعد از کودتا هم زاهدی نخست وزیر از او دعوت کرد برای بار سوم به ایران بیاید. با این که مشکل نفت داشت حل می شد. زاهدی دوست داشت اسکناس بزرگ تر از ۲۰ تومان چاپ کند و می دانست که شاخت به مصدق چه پیشنهادی داده بود و خیال می کرد همان راهکار را به او هم پیشنهاد می کند و می تواند در مقابل شاه تصمیم خود را کارشناسی شده معرفی کند.

شاخت اما پیشنهاد چند ماه قبل را تکرار نکرد. چون این بار طرف او مصدق نبود که مردم حاضر به فداکاری برای دولت باشند. زاهدی، سرنگون کنندۀ مصدق بود و هواداران مصدق به عکس می خواستند دولت زاهدی موفق نشود. ضمن این که آن راهکار موقت و بر اساس فروش نرفتن نفت بود در حالی که توجیه زاهدی برای کودتا از سرگیری فروش نفت بود.

راهکار او این بار این بود: دریافت مالیات تصاعدی بر اساس درآمد و انعطاف پذیر کردن نرخ بهره. البته چون می دانست دریافت مالیات بیشتر، فاصلۀ مردم با دولت نامحبوب زاهدی را بیشتر می کند و صاحبان درآمدهای بالا وابسته به دربارند و دکتر مصدقی هم نیست که به آنها رو ندهد و حتی دست خواهر شاه (اشرف) را از منابع کوتاه کند پیشنهاد دیگری هم مطرح کرد و آن تأسیس فروشگاه های تعاونی کارکنان دولت بود و این آخری را اجرا کردند.

یک لحظه تصور کنید دکتر شاخت در سال ۱۳۱۵ و به داور توصیه می کرد: زنجیرۀ تولید طراحی کنید و خود کفا شوید و سال ۱۳۳۰ هم به دکتر مصدق می گفت زنجیرۀ تولید طراحی کنید و خودکفا شوید و بعد کودتا هم باز به زاهدی همان را می گفت!

شاخت اما اگر این گونه بود که شاخت نمی شد. تازه در سال ۱۹۵۳ یک بانک خصوصی در دوسلدورف تأسیس کرد و خودش هم رییس آن شد و در این ۱۰ سال بسیاری از ایده ها را اجرایی کرد و بعد بازنشسته شد و در سال ۱۹۷۰ درگذشت و یک فرمول را به دولت های مختلف ارایه نداد.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.