1- برنامه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در این دوره از جهات متعددی “جالب” و موضوع بحث و گفتگوهای متنوع شده است؛
- از نظر رأی دهندگان آمریکایی، ترامپ نسبت به بایدن از لحاظ راه انداختن چرخهای اقتصادی آمریکا تواناتر است و این امر نقش مهمّی در جذب آراء دارد. البته بایدن از لحاظ مبارزه با کرونا وجهه بهتری دارد. دقیقاً به این جهات، رأی دو نامزد باید نزدیک هم باشند!
- از نظراهل رسانه و روشنفکران و تحصیل کردهها، رفتار ترامپ بسیار “عوام پسند” و گفتار او به دور از فخامت حدّاقّلی است و لذا آنان منتظر شکست وی در انتخابات میباشند.
- لابی صهیونیست ـ که در دولت ترامپ دارای کرسی قدرتمندی در کاخ سفید است ـ سرمست از امتیازات به دست آورده در دوره اوّل ریاست جمهوری ترامپ، وی را برای دوره دوم جهت تثبیت و گسترش توطئه عربی –عبری لازم دارد. گروههای نژادپرست افراطی فرصت طلائی پیدا کردهاند که از پشت پرده قدرت بیرون بیایند و انواع ادبیّات مستهجن و توهم آمیز و خشونت بار خود را به نحو وسیع تبلیغ نمایند و رئیس جمهور فعلی هم کراراً آنها را تایید کرده است!
“پسر بچههای با غرور”، گروه کیوإنان (QAnon) و رسانه آنان و امثال اینها زیادند. ”
- در حوزه سیاست خارجی دولتهای اروپائی با کسی دیگری غیر از ترامپ راحتتر کار میکنند. گاوهای شیری منطقه خلیج فارس نگران شکست وی هستند؛ در داخل کشور ما هم جناح سیاسی اصلاحات و سینه چاکان برجام معتقدند پیروزی بایدن شرایط را برای حفظ آبروی سیاسی مساعدتر می نماید.
اما اینها جنبههای مهمی نیستند. این انتخابات یک جنبه مهم جهانی دارد که فراتر از بحثهای زمینهای است.
2- اولین سوأل ـ که از لحاظ رسانهای داغ است ـ پیش بینی وضعیت است. به نظر من رأی دو نامزد بسیار نزدیک خواهد بود. ترامپ مقدّمات طرح مسئله تقلب را کاملاً تمهید کرده است. هم اکنون جمهوریخواهان مدعی شده اند بیش از 40 هزار رأی پستی در یک شهر پنسیلوانیا گم شده است. اداره پست میگوید خبر ندارد! هرچه به اداره رسیده توزیع شده است ولی جمهوریخواهان مدّعی شدهاند که هزاران نفر “رسید” رأی پستی خود را دریافت نکردهاند! البته دموکراتها هم آماده بحث تقلب علیه خودشان هم شدهاند. لذا احتمالاً انتخابات با تنش عمدتاً سیاسی (و با احتمال کمتر خشونتآمیز) برای مدت 6 الی 8 ماه ادامه مییابد و نهایتاً ترامپ رئیسجمهور میشود! و اگر دموکراتها بتوانند ضمن حفظ اکثریت در مجلس نمایندگان، اکثریت را در مجلس سنا هم بدست آورند، مناقشه دو حزب زودتر به پایان میرسد.
3- اما آن جهتی که انتخابات فعلی آمریکا اهمیت جهانی و بلکه تاریخی میتواند داشته باشد، مسئله بحران تجربه دموکراسی سکولار – لیبرال است که مانند دُملی سر باز کرده است. ترامپ جایگاه ویژهای در این پدیده دارد. خیلی شبیه نقش یلتسین در شوروی سابق را به خاطر میآورد. شاید علاقه پوتین به ترامپ هم دقیقاً شبیه حمایت بوشها از یلتسین بوده است.
بحران در شوروی سابق ـ که منجر به فروپاشی امپراطوری سوسیالیستی – سکولار بلوک شرق شد ـ شکست یک ایدئولوژی بود که بر بیش از نیمی از جهان و نزدیک به هفتاد سال حکومت میکرد، دارای ساختار سیاسی منظم، ارتش قوی، وسیع و تکنولوژی پیشرفته و از همه مهمتر، دستگاه تبلیغاتی بسیار سازمان یافته و فراگیر بود. “روشنفکران” چپ جاده صافکن بودند، احزاب کمونیست کودتا میکردند و حکومتهای وابسته به امپراطوری، دیکتاتوری!
حال وضعیتِ امپراطوری رقیب، معروف به بلوک غرب، به رهبری آمریکا و موتور صهیونی و همراهی دول اروپایی را نگاه کنید:
آنان مدعی دموکراسی لیبرال بر اساس سکولاریزم هستند که خود یک ایدهئولوژی تمام عیار است. آنان سابقه خود را به رنسانس و انقلاب فرانسه میرسانند اما آنچه در آمریکا حدود سه قرن پیش بهعنوان “جمهوری” ظهور کرد مدل نمونه از تجربه “لیبرال دموکراسی سکولار” قرار گرفت و تا امروز این شأن را تا حد زیادی حفظ کرده است. به نحوی که اگر گرایشهای لیبرال در آمریکا با مظاهر آزادی از قبیل سقط جنین، همجنسگرایی و… رواج یابد در بلوک غرب منعکس میگردد و اگر گرایشهای نژادپرستانه و به اصطلاح راست و راست افراطی رواج یابد –مانند شرایط امروز- در بلوک غرب هم اکو پیدا میکند! و حکومتهای با گرایش مشابه روی کار میآیند.
البته باید ماهیّت تاریخی جامعه آمریکا را در نظر داشته باشیم: جریانهای فکری و اجتماعی این کشور بسیار متأثر از جریانهای سیاسی-فکری انگلستان و در مراتب پایینتر از روشنفکری فرانسه و افکار اجتماعی آلمانی بوده است. اتفاقاً همه این پدیدهها کمک کردهاند جامعه آمریکا و ساختار اجتماعی و تصورات آن صورت “مثالی” برای تجربه لیبرال-دموکراسی سکولار پیدا نماید.
4- انتخابات ریاست جمهوری فعلی بههمراه انتخابات قبلی و بهروی کار آمدن ترامپ پردهبرداری از چهار مسئله مهم را بههمراه دارد:
اول؛ دموکراسی لیبرال در ایالات متحده آمریکا به خطوط گسست بسیار حساسی نزدیک است.
دوم؛ این گسست بهخاطر ترامپ و یا نحوه رفتار او نیست بلکه خود محصول بحران و بلکه بنبست ایدهئولوژی سکولار حاکم بر غرب است.
سوم؛ بهخاطر جایگاه خاص آمریکا در اردوگاه غرب، این فروپاشی کاملاً جهان غرب را تحت تأثیر قرار میدهد و در هر کشوری بهصورت خاصی ظهور مییابد.
چهارم؛ رژیم صهیونی به مرز نابودی نزدیک میشود. این امر بهخاطر حیات پارازیتی این رژیم و رفض کامل آن در منطقه –علیرغم ژستهای اندراج – است.
5- چرا اتوپیای زیبا و دلنشین توصیف شده در ادبیات روشنفکری فلسفی تمدن مدرن غربی، دچار این وضعیت شده است؟ آیا با یک عارضه گذرا روبهرو هستیم یا مسئله کاملا ساختاری و ریشهای است؟
این سوال در آستانه تحولات شوروی سابق هم مطرح شده بود. برخی معتقد بودند که گورباچف با شعار “گلاسنوست” میخواهد چرخدندههای زنگزده مارکسیسم را روغنکاری کند و آن را کارآمد نماید در حالیکه امام(ره) معتقد بود که علت مسائل شوروی سابق در ایدهئولوژی مادی آن –که دشمنی با خدا در آن نهادینه است- نهفته است و لذا سقوط شوروی، انحلال یک ایدهئولوژی و سپرده شدن آن به زبالهدان تاریخ بوده است.
حال وضعیت تمدن لیبرال-دموکراسی سکولار غرب چگونه است؟
باید از سنگ زیربنای تمدن امروزین غرب آغاز کنیم که “سکولاریزم” است و بر این پایه “دموکراسی” و “لیبرالیسم” بنا شده است سکولاریزم، بشر را به سطح کاملا مادی تنازل میدهد و در مدار پدیدههای مادی، انسان دارای سه محور هدایت-کنترل است: “ثروت”، “قدرت” و “شهوت” .
در اینجا چند مطلب مهم وجود دارد:
مطلب اول، این تنازل (Reduction) به سطح بسیار پیشرفتهای رسیده است که از خود نوعی “شفافیت” ، نظیر درخواستها، رفتارها و ارزشها ظاهر مینماید.
مطلب دوم، انقلاب عددی –دیجیتال- امکان ردگیری هدایت سیطره کاملا نامحسوس را به سطح بیسابقهای ارتقاء داده است. (surveillance society)
در واقع هیچ نظام دیکتاتوری در تاریخ، چنین سیطره تفصیلی بر رفتار عناصر عامل خود (فردی و جمعی) نداشته است.
مطلب سوم، ماهیّت امنیتی “حکومت” آنچه را که مارکسیسم لنینسم در ابتدا مطرح میکرد (دیکتاری پرولتاریا) و آن را پل رسیدن به جامعه واقعا آزاد اعلام مینمود، حالا، لیبرالیسم غربی که در همان ابتدای کار ادعای آزادی واقعی مینمود و حالا پس از مدتی طولانی رسیده است به نوعی از دیکتاتوری که بسیار فراتر از دیکتاتوری پرولتاریای آخر قرن نوزدهم است!
6- اکنون میتوانیم چالشهای جدّی امپراطوری لیبرال – دموکراسی را بهتر و دقیقتر بفهمیم. در واقع دو رکن اساسی این نظم مدنی – سیاسی که عبارتند از “آزادی” و “دموکراسی” در حال فروپاشی است.
اما رکن آزادی؛ انسان غربی معاصر “احساس” دانایی آسان و آزادی عمل فراوان میکند. زیرا هر چه از او بپرسند با یک مراجعه فوری به ماشین جستجوی “گوگل” انواع پاسخ را به شما ارائه میکند. احساس میکند میداند! و هر کاری که “دلش بخواهد” در میدان وسیعی ارضاء میکند. اما خواستههای نفسانی او (ثروت، قدرت، شهوت) خود توسط بهمنی از القائات رنگارنگ مرتب شکل میگیرند. “احساس آزادی” میکند. “احساس رهایی” میکند. احساس میکند لازم نیست به هیچ کس، از خداوند متعال گرفته تا پدر، مادر و اطرافیان بابت اعمال خود توضیح دهد..
“احساس” وی پدیده واقعی است اما آزادی او کاملاً سراب است. وقتی انسان تنزل پیدا کند به موجودی صرفاً مادی که در مدار “سکولار” میچرخد در شرایط “مجازی” بوجود آمدة اکنون قابل مدیریت شده، آن هم به نحوی که کاملاً احساسهای خوب ذکر شده را داشته باشد!
و اما رکن دموکراسی، البته “تقلب” لکّه دموکراسی است لیکن چالش آن نیست بلکه دموکراسی توسط مکانیزمهای پیشرفته “ردگیری” و “ذهن سازی” که امکانات عظیم محاسباتی به وجود آورده است در حال انهدام میباشد. دیگر رأی دهندگان صرفاً به صورت کلی مدّنظر نیستند بلکه برای هر فرد امکان تشکیل “دوسیه” کاری با توجه به ویژگیها و البته تحولات فکری و خواستههای وی وجود دارد. و این مراقبتها و هدایتها اصلاً ظاهر دولتی ندارند بلکه دولتها از آن بیرون میآیند. کاربران در طول استفادههای خود از امکانات فضای مجازی به سیستمهای فضای مجازی خود اجازههای متنوع پیگیری و ارزیابی و برنامهریزی میدهند و عطش زایدالوصف به روز رسانی (updating) دارند که در هر نمونه اقدام آن، مسائل زیادی واگذار میشود. به عبارت دیگر انسان معاصر غربی بخش عظیمی از اختیارات خود را نه در انتهای خط بلکه در ابتدای شکلگیری “اراده” واگذار کرده است.
آنچه امروز تمدن سکولار – لیبرال غرب با آن مواجه شده است “بد” بودن این شرائط نیست بلکه “عدم پایداری” این نظم سنگین و آهنین است. عدم پایداری علاجی در داخل سیستم فعلی ندارد و دقیقاً به این جهت فروپاشی بزرگ و تاریخی در حال شکلگیری است.
ثبت دیدگاه