باقلاپلو با گوشت از “آقا رضا سهیلا” تا “دهباشیان”
  • دی 27, 1399 ساعت: ۱۸:۳۱
  • شناسه : 12642
    29
    رستوران "آقا رضا سهیلا" برای خیلی از آنها که سالهای پیش از انقلاب را به یاد دارند ، نامی است که با آن گذشته ها گره خورده است.
    پ
    پ

    به گزارش فرهنگ ایرانیان ، رستورانی در ابتدای لاله زار نو که باقلاپلوی آن با ماهیچه گوسفند نمونه ای بود که در هیچ رستوران دیگر تهران رقیب نداشت. همه نوع غذائی داشت، حتی “بُرش” روسی، اما باقلا پلویش چیز دیگری بود.
    ظهرها بیشتر غذا فروشی رونق داشت ، از هر گروه و دسته ای. از “داش” های تهران، مثل طیب حاج رضایی، تا کشتی گیران معروف آن دوران مانند سید عباسی و گیوه چی، حبیبی و گهگاه مرجوم تختی که جز دوغ لب به هیچ نوشابه دیگری نمی زد! و در گوشه ای دیگر، میزهائی که گاه اخوان ثالث گل آفتاب گردان یکی از آنها بود و گاه نصرت رحمانی گل لاله خونین جگر میزی دیگر. آقارضا سهیلا دو سالن داشت. یکی پائین و همکف پاساژی که در انتهای آن تابلوی “رضا سهیلا” زینت بخش دیوار بود و سالن دوم در قسمت بالای سالن همکف که آینه کاری هم بود . در این سالن آینه کاری که همه نوع مشتری پشت میزها می نشستند، کسی را با کسی سرناسازگاری نبود. میز و صندلی ها چوبی و به رنگ قهوه ای. البته لاک الکل خورده.
    آقا رضا، حالا دیگر سالهاست که نیست. نه بعد از انقلاب، که پیش از انقلاب رفت و آن رستوران را باقی گذاشت. در 57 سالگی سرطان خونی به جانش افتاد و در شهریور 1348 از پایش در آورد و به گوشه ای از گورستان ابن بابویه ای فرستاد که در آن میرزاده عشقی و علامه دهخدا هم خفته اند.
    تبریزی بود و خیلی جوان بود که به تهران آمد و با کارگری در یک ساندویچ فروشی کار را شروع کرد. بعد از خدمت سربازی.
    آقارضا هنوز زنده بود که پسر کوچکش رستوران را در دست گرفت و چنان آن را اداره کرد که با گذشته و دوران پدرش مو نمی زد. بعدها امتیاز آن را فروخت به شخص دیگری که او هم توانست تا سال 1370 رستوران آقا رضا سهیلا را اداره کند و باز نگه دارد. حتی در اوج دفاع مقدس و انواع کمبودها و نایابی ها، ماهیچه از کنار باقلا پلو کوچ نکرد و از وّر دل آن تکان نخورد.
    حالا، آن رستوران دو طبقه و آینه کاری جای خودش را به یک باب الکتریکی داده که هیچ نوع همخوانی و همزادی با باقلا پلو و ماهیچه ندارد. آن الکتریکی، نه باقلا پلو که رستوران را بلعیده است.
    باقلا پلو با گردن
    پسر آقارضا سهیلا، بعد از فروختن امتیاز رستورانی ک پدرش آن را به شهرت رسانده بود، رفت در خیابان سهروردی رستورانی باز کرد بنام “دهباشیان” و همان غذاهای آقارضا سهیلا را جلوی مشتری ها گذاشت، اما طبق قراردادی که هنگام فروش رستوران آقا رضا امضاء کرده بود حق نداشت از اسم “آقا رضا سهیلا” استفاده کند. این اسم خودش به تنهائی یک سرمایه بود.
    رستوران یا غذا خوری دهباشیان که از سال 1351 باز شد، کارش گرفت و مشهور شد. مشتری ها می دانستند این دهباشیان همان آقارضا سهیلاست که از لاله زار نو آمده به خیابان سهروردی! فقط با یک تفاوت کوچک. کنار باقلا پلو با ماهیچه، باقلا پلو با گردن گوسفند هم می داد که پرگوشت تر و چرب تر و لذیذتر است!
    حالا پسر آقا رضا خمیده پشت شده، گذشت روزگار بر قد و قواره او هم یادگارهائی گذاشته است. دلش می خواهد، حتی اگر شده کنار شیشه قدی رستوران دهباشیان بنویسید “آقا رضا سهیلا”.
    اگر گذارتان افتاد به خیابان سهرودی جنوبی پائین تر از تخت طاووس و رو به روی بانک کشاورزی، یادتان نرود که همان حوالی باقلا پلو با ماهیچه گوسفند و یا گردن گوسفند می توانید بخورید. آب و دوغ و نوشابه آزاد است. البته قیمت ها چندین صفر جلوش آمده است. دهباشیان آینه کاری ندارد اما مشتری زیاد دارد.
    خسرو (پسر کوچک آقا رضا) با لبخند می گوید:
    پدرم را همه مشتری ها دوست داشتند. خیلی مردمدار بود و بخشنده. از میان همه مشتریهای معروف اینها را یادم است: طیب حاج رضایی رئیس میدان بار تهران که بعدا از سوی رژیم شاه اعدامش کردند، منوچهر نوذری، محمد علی کشاورز، آیدین آغداشلو که همه شان هنرپیشه تئاتر و گوینده رادیو بودند و یا احمد شاملو که دوست داشت یک گوشه ای در طبقه بالا میز داشته باشه.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.