به گزارش ایسنا، در یادداشتی در عصر ایران نوشته مهرداد خدیر آمده است: «۲۵ تیر ۱۴۰۱ نخستین سالگرد کوچ زودهنگام دکتر حمیدرضا صدر، مفسر فوتبال، منتقد سینمایی، روزنامهنگار صاحبسبک و نویسندۀ رُمانهای تاریخی است که با همۀ شور و شوقی که به زندگی داشت گرفتار سرطان شد و پس از جدالی جانکاه دور از ایران چشم از جهان بست.
اتفاق کمسابقه پس از مرگ او این بود که در چهلمین روز کتابی از او منتشر شد که روایت خود او بود از تمام روزهایی که با سرطان مبارزه میکرد و پر است از اطلاعات مختلف پزشکی با ارجاعات فوتبالی و سینمایی و به همین خاطر به چاپهای متعدد رسیده و پزشکان هم برای اطلاع از آخرین شیوههای مقابله با سرطان از کتاب استقبال کردهاند چون با جزئیات دوران درمان در آمریکا را هم توضیح داده است.
سابقه داشته پس از مرگ کسی کتاب منتشرنشده یا خاطراتی که ترجیح میداده در حیات منتشر نشود یا کتاب تمامشده اما مجال انتشار نیافته مانند «دن آرام» احمد شاملو پس از مرگ منتشر شود اما اینکه خود شخص راوی ذرهذره آبشدن خود باشد اتفاق به نسبت تازهای بود و به همین خاطر میتوان گفت حمیدرضا صدر با این کتاب به حیات خود ادامه داد.
به بهانۀ گذشت یک سال یا ۳۶۵ روز از درگذشت نویسندۀ «۳۲۵ روز» از بخشهای اصلی نوشتههای تیرماه پارسال بهره میبرم؛ اگر چه هیچ یادداشتی حق مطلب را ادا نمیکند و بهترین ارتباط با او کتاب خود اوست: «از قیطریه تا اورنج کانتی».
لیسانس اقتصاد و فوق لیسانس شهرسازی دانشگاه تهران که از دانشگاه لیدز بریتانیا دکتری برنامهریزی شهری گرفته بود یک روزنامهنگار باسواد و صاحبسبک در مطبوعات به حساب میآمد و چون به منابع دست اول زبان انگلیسی دسترسی و خود نیز قلم داشت به ترجمهها رنگ دیگری میداد و همۀ اینها را در روزنامۀ اقتصادی «پول» که صفحۀ بینالملل ما را دبیری واداره میکرد از نزدیک هم دیدم.
از افتخاراتم در روزنامۀ پول حضور او در تحریریه بود و اگرچه مستقر نمیشد اما تا میآمد از هر دری سخنی میگفتیم و دوستی عمیقی شکل گرفت که بیشتر از لطف دکتر صدر ناشی میشد. رفتوآمد روزنامه البته به خاطر رفاقت دیرین با سرمایهگذاران و مدیران روزنامه بود که از بازیکنان قدیمی تیم «هما» بودند و خود او هم به اعتبار برادرش شاهین یک همایی قدیمی به حساب میآمد.
با اینکه غالب اعضای خانواده خارج از ایران زندگی میکردند و مدام در رفتوآمد بود و امکان کار و زندگی در انگلستان یا آمریکا را داشت اما ایران را ترجیح میداد و اگر گرفتار سرطان هم نمیشد با رویکرد در شبکۀ سه انگیزههای او هم فروکاسته بود و دیگر نمیتوانست در مقابل وسوسۀ رفتن مقاومت کند.
چهار سال پیش و در تیرماه و در عصر ایران حضور او در تلویزیون را مغتنم دانستم و ۱۲ دلیل برای این گزاره آوردم غافل از آنکه سه سال بعد باید در سوگ او بنویسم.
آن ۱۲ مورد در حال و هوای نیمۀ تیر ۱۳۹۷ خورشیدی از این قرار بود و البته زمان افعال به گذشته تبدیل شده است.
۱. در این فوتبال و از گردش مالی آن در باشگاهها منفعتی نداشت. از فوتبال به صورت مستقیم ارتزاق نمیکرد تا در داوری او تأثیر بگذارد. دکتری و فوق لیسانس او در دو رشتۀ علمی بود و از فوتبال، لذت میبرد و به تلویزیون میآمد تا این لذت را با مردم به اشتراک گذارد.
در گفتوگوی عادل فردوسیپور با مارتین تایلر، گزارشگر مشهور و پرسابقۀ انگلیسی، وقتی از او سؤال شد درباره انگلستان چه پیشبینی میکنید پاسخ داد: کار من پیشبینی نیست، «توصیف» است و اینکه به قدر ذرهای بر «لذت» تماشا بیفزایم. دکتر صدر، گزارشگر نبود. مفسر حرفهای هم نبود اما با نوع نگاه و اطلاعات حاشیهای و افزودنی بر لذت تماشا میافزود نه به قدر ذرهای چنانکه تایلر، متواضعانه گفت که بسیار.
۲. کارمند تلویزیون نبود. اگر احساس میکرد موضوعاتی به او تحمیل میشود فاصله میگرفت و نمیآمد؛ کمااینکه چند سال نبود. همین نبودِ رابطه استخدامی و ارگانیک با صداوسیما سبب شده بود ملاحظات و محظورات فردوسیپور را هم نداشته باشد. وابستگی به تلویزیون و دستهای زیر ساطور گویندگان و مجریان گاه به آبروریزی و رسوایی میانجامد؛ مانند آنچه در این روزها دربارۀ رامبد جوان میخوانیم و میبینیم که چگونه نام «وریا» را تغییر داد تا برنامهاش با مشکل پخش روبهرو نشود.
۳. همان قدر که به فوتبال علاقه داشت و شاید بیشتر از فوتبال، به سینما دلبسته بود و اگر اهل سینما باشید نقدهای او را خواندهاید و خواندنیترین و بهیادماندنیترین آنها را در مجله «هفت» که حیف شد تعطیل شد و جایش همچنان خالی است.
شناخت او از سینما سبب شده بود مدیوم تلویزیون را هم بهتر بشناسد. بخشی از جذابیت فوتبال و تفاوت آن با دیگر ورزشها یا بازیها نوع پوشش تلویزیونی است که حتی کسانی را که اهل این بازی نیستند به آن علاقهمند کرده است. به بیان دیگر فوتبال تنها فوتبال نیست. یک نمایش تلویزیونی هم هست. کافی است نوع فیلمبرداری و تعداد دوربینها را با بیست یا سی سال قبل مقایسه کنیم تا دریابیم نگاه سینمایی هم به کار میآید.
۴. اطلاعات اکثر قریب به اتفاق روزنامهنگاران ورزشی عصر قبل از اینترنت را دربرنمیگیرد. چهرههایی چون آقایان صدر و حاجرضایی اما این امتیاز را داشتند و دارند که از بیست – سی سال قبل فراتر و در واقع فروتر میروند. در همان روز نخست وقتی نوبت خاطرهگویی شد فردوسیپور درباره اولین جام جهانی که به خاطر میآورد به سال ۱۹۸۲ اشاره کرد و گفت در سال ۱۹۷۸ (۵۷ خورشیدی) تنها چهار سال داشته است. حمیدرضا صدر اما خاطرات شخصی را تا ۱۶ سال قبلتر بُرد. در میان رسانهایها چهرههایی با این ویژگی و مانند او کمتر از انگشتان یک دست بودند و باز خوشا اردشیر لارودی و ابراهیم افشار همچنان هستند. نویسندۀ این سطور البته افتخار دوستی و آشنایی با فردی را دارد که اطلاعات تاریخی ورزشی او به این بزرگان پهلو میزند و هیچ فعالیت رسانهای هم ندارد.
۵. عادل فردوسیپور گاه تسلط خود به زبان انگلیسی به رخ میکشید اما در برابر دکتر صدر جایی برای این گونه تفاخرها نداشت. چون حمیدرضا صدر نیز به زبان انگلیسی مسلط بود و دستی هم در ترجمه داشت. راستی آدمهایی از این دست وقتی میمیرند این همه اطلاعات و خاطره را کجا میبرند؟!
۶. در همان مطلب چهار سال قبل و وقتی هنوز برنامۀ نود تعطیل نشده و فردی در مدار بر جای او ننشسته بود نوشتم: «درست است که عادل فردوسیپور یک «دیوانۀ فوتبال» است اما برای فوتبال، اطلاعات فوتبالی کافی نیست. چون اگر فوتبال، تنها فوتبال و یک ورزش بود بینندگان محدودی داشت و به سیاست و فرهنگ تسری نمییافت. حمیدرضا صدر اما نگاه اجتماعی دارد و بارها تعبیر خاستگاه کارگری فوتبال را از زبان او شنیدهایم و به جنبههای اجتماعی این بازی هم اشاره میکند.»
۷. صدر منتقد فیلم بود و نه تنها رمانخوان که رماننویس با دو رمان سیاسی مربوط به تاریخ معاصر (تو در قاهره خواهی مُرد؛ درباره زندگی محمدرضاشاه پهلوی از ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۹ و سیصدوبیستوپنج روز که به دوران نخستوزیری حسنعلی منصور پرداخته که با ترور از پا درآمد). این یادداشت هم سیصد و شصت و پنج روز بعد از درگذشت نویسندۀ سیصد و بیست و پنج روز منتشر میشود.
۸. چهار سال قبل اشاره کردم اگر اهل رسانه و روزنامهنگار باشی توصیفات و تمثیلات و خاطرات بهتری برای گفتن داری تا یک بازیکن سابق. به یاد آوریم که همان شب بازی ایران و پرتغال مهمانان برنامۀ عادل دو بازیکن سابق فوتبال و محبوب آبیها و قرمزها – فرهاد مجیدی و مهدی مهدویکیا – بودند اما در آن فضای پراحساس نمیتوانستند لذت را افزون کنند و حرفهایی میزدند که اگر چه درست بود (مانند ضرورت توجه به تیمهای پایه) اما در آن شب خاص جای آن طرح آنها نبود.
۹. کارشناس رسانه باید بر دامنۀ واژگان مخاطب بیفزاید. قرار نیست تنها از توپ و تصویر لذت ببریم. از کلمات هم باید لذت ببریم. عادل فردوسیپور با شیطنتها و کودک درون خود ما را سیراب میکرد اما با کلمات خاص نه. هر چند هر گاه از تعابیر خودساخته بهره میبرد ماندگار میشد و مشهورتر از همه: او لَه لَه یا چقدر خوبیم ما!
در بیان حمیدرضا صدر اما به تناوب واژگانی مینشیند که انگار برای نوشتن آماده شدهاند. همان شب دربارۀ پرتغال گفت: شانس کمی دارد؛ هر چند در دورههای قبل «افتان و خیزان» خود را بالا کشید.
۱۰. حالا که دوباره بحث کیروش و برانکو در فوتبال ایران داغ شده این یادآوری خالی از لطف نیست که در برنامهای مجری اصرار داشت از زبان کارشناس تأییدیهای برای سخنان خود بگیرد که حالا وقت دعوای کیروش – برانکو نیست و لابد انتطار داشت مهمان او یک خطابۀ غرّا در باب همدلی و دوستی ایراد کند و به دو مربی خارجی پند و اندرز دهد که «عیش مردم را منغّص نکنید و بگذارید با جام جهانی خوش باشند» اما گفت: «تقابل مربی تیم ملی با مربیان باشگاهی همه جا وجود دارد و امری کاملا عادی است و عجیب نیست.» و هر چه فردوسیپور تقلا کرد کمی موضع خود را تعدیل کند به هر دو طرف حق داد که به فکر تیمهای خود باشند و آن قدر مثال خارجی و داخلی آورد که جای ادامۀ بحث را باقی نگذاشت!
۱۱. در دقایقی از برنامه که قرعهکشی و بختآزمایی و هشتگ، مربع غلبه پیدا میکرد واکنشهای آقای صدر دیدنی بود. او فوتبال مردمی را بر این بازیها ترجیح میداد و شاید برای لحظاتی از این که به ورطۀ ابتذال قرعهکشیها و تغییر مسیر گفتوگو از جدی و کارشناسی به تبلیغ مفرط بلغزد نگران به نظر میرسید.
۱۲. انکار نمیکنم افتخار سالها همکاری با حمیدرضا صدر در یک روزنامه – ولو مجال حضور چندانی نداشت – و آشنایی نزدیک با او و اطلاع از خاستگاه خانوادگی و ترجیح ایران و سینما و فوتبال با وجود امکان زیست آرامتر و بیدغدغه در جای دیگری از این دنیا بر زندگیهای معمول در نوشتهای که در حیات او نوشتم تأثیر داشت و طبعا مرگ او رنجآورتر بود.
استقبال فراوان از کتاب «از قیطریه تا اورنجکانتی» نشان داد فرم و سبک خاص او تا چه حد با مخاطب ارتباط برقرار کرده بود و چند ماه دیگر که جام جهانی قطر از راه برسد بیشتر حس میکنیم چقدر جای او خالی است و این اولین جام جهانی بدون اوست، چون تقریبا تمام دوستداران او یا همنسل او بودند یا کوچکتر.
جذابیت تماشای فوتبال به نگاه متفاوت آدمهایی مثل اوست؛ نه این که چند تا بازیکن قدیمی را دعوت کنند و دنبال کلمه بگردند. حمیدرضا صدر با توپ، کلمه میساخت با کلمه توپ و همه را با شم دوربین و سینما میدید و قاببندی میکرد. جای او واقعا خالی است و نمیدانم در غیاب او برخی مجریان و مهمانان را چگونه میتوان تحمل کرد در جامعهای که به تعبیر دکتر مصطفی مهرآیین در وضعیت «تولید پرتوپلا»ست و مهمترین ویژگی دکتر صدر این بود که در جعبه ای که زیاد پرتوپلا میگویند پرتوپلا نمیگفت.»
انتهای پیام
ثبت دیدگاه