معمای آینده جنگ اوکراین/ رمزگشایی مرشایمر از چشم انداز صلح
  • تیر 17, 1402 ساعت: ۱۷:۳۸
  • شناسه : 57354
    4
    با گذشت نزدیک به یک‌سال‌ونیم از آغاز جنگ در اوکراین، به نظر می‌رسد میدان دائما در تحول نبرد، سیاست‌مداران و تحلیل‌گران غربی را برای نحوه پایان این ماجرا دچار سردرگمی کرده است. در شرایطی که برخی باور دارند که دولت‌های غربی باید به حمایت سیاسی و نظامی از اوکراین ادامه و آن را شدت بخشند، برخی دیگر اعتقاد دارند که با توجه وضعیت طرفین در جبهه نبرد، هر چه سریع‌تر باید راهی برای پایان دادن به درگیری و رسیدن به توافق صلح پیدا کرد. گروه اخیر، عملی شدن پیشنهاد خود را در گروی پذیرش حاکمیت طرفین بر سرزمین‌های تحت کنترل فعلی‌شان می‌دانند.
    منبع : اقتصادنیوز
    پ
    پ

    جان مرشایمر، تحلیل‌گر برجسته روابط بین‌الملل، اخیرا با انتشار مقاله‌ای مفصل با عنوان «تاریکی پیشِ رو: مسیری که جنگ اوکراین به سوی آن می‌رود»، با بررسی این‌که چرا این جنگ شروع شد، چگونه ادامه پیدا می‌کند، و به کجا خواهد رسید،

    9124

    تحلیل و نه توجیه

    من در این مقاله به دو سؤال اصلی می‌پردازم. اما قبل از اینکه مستقیماً به سراغشان بروم، ذکر سه نکته مقدماتی لازم است. من در حال تلاش برای پیش‌بینی مسیر احتمالی آینده هستم، کاری که اصلاً آسان و قطعی نیست. بنابراین من مدعی نیستم که حقیقت نزد من است و پیش‌بینی‌ام قطعاً محقق خواهد شد. خصوصاً که ما در دنیایی سرشار از عدم قطعیت زندگی می‌کنیم. در واقع، ممکن است برخی از ادعاهای من اشتباه باشد. علاوه بر این، پیش‌بینی من چیزی نیست که دوست داشته باشم اتفاق بیفتد. من طرفدار هیچ‌کدام از طرفین نیستم و فقط فکر خودم را بر اساس شواهد موجود بیان می‌کنم. در نهایت، من رفتار روسیه یا اقدامات هیچ یک از کشورهای درگیر در مناقشه را توجیه نمی‌کنم. من فقط اقدامات آنها را توضیح می‌دهم.

    به صلح پایدار می‌توان رسید؟

    سؤال اول: آیا می‌توان به صلح پایدار رسید؟

    این مقاله به بررسی مسیر و آینده احتمالی جنگِ در حال پیشرویِ اوکراین می‌پردازد. من به دو سؤال اصلی می‌پردازم. اول، آیا ممکن است روسیه و اوکراین به یک توافق پایدار صلح برسند؟ پاسخ من خیر است. ما اکنون در جنگی هستیم که هر دو طرف –اوکراین و غرب در یک طرف و روسیه در طرف دیگر– یکدیگر را به عنوان یک تهدید وجودی می‌بینند که باید شکست بخورد. با توجه به اهداف حداکثری طرفین، دستیابی به یک معاهده صلح واقعی تقریباً غیرممکن است. علاوه بر این، دو طرف اختلافات آشتی‌ناپذیری در رابطه با قلمرو سرزمینی و روابط اوکراین با غرب دارند. در بهترین حالت، ممکن این است که جنگ، منجمد و فریز شود اما در این صورت به‌راحتی می‌تواند دوباره به یک جنگ داغ تبدیل شود. بدترین حالت ممکن نیز یک جنگ هسته‌ای است که البته بعید است رخ بدهد اما به‌هرحال نمی‌توان احتمالش را به صورت کامل رد کرد.

    چه کسی پیروز خواهد شد؟

    سؤال دومی که به آن می‌پردازم این است که کدام طرف احتمالاً در جنگ پیروز می‌شود؟ به نظر من، روسیه در نهایت در این جنگ پیروز خواهد شد، اگرچه اوکراین را قاطعانه شکست نخواهد داد. به عبارت دیگر، روسیه برای این که به اهداف حداکثری خودش، یعنی سرنگونی دولت اوکراین، غیرنظامی‌کردن اوکراین، و قطع روابط امنیتی اوکراین با غرب، برسد باید تمام اوکراین را فتح کند، اما نخواهد توانست این کار را انجام دهد. ولی در نهایت بخش وسیعی از خاک اوکراین را ضمیمه خواهد کرد و در عین حال اوکراین را به یک کشور ناکارآمد تبدیل می‌‌کند. به عبارت دیگر، روسیه یک پیروزی زشت به دست خواهد آورد.

    جایی که امروز هستیم

    برای درک اینکه جنگ اوکراین به کجا می‌رود، لازم است ابتدا وضعیت فعلی را ارزیابی کنیم. این مهم است که بدانیم سه بازیگر اصلی –روسیه، اوکراین و غرب– در مورد محیط تهدید خود چگونه فکر می‌کنند و اهداف خود را چگونه تصور می‌کنند. لازم به ذکر است که وقتی در مورد غرب صحبت می‌کنیم، عمدتاً در مورد ایالات متحده صحبت می‌کنیم، زیرا متحدان اروپایی آمریکا برنامه عمل خود را از واشنگتن دریافت می‌کنند و بر اساس رهبری آمریکا پیش می‌روند. همچنین درک وضعیت کنونی در میدان جنگ نیز برای فهم شرایط امروز ضروری است. اجازه دهید با محیط تهدید روسیه و اهداف آن شروع کنم.

    محیط تهدید روسیه

    از آوریل 2008 مشخص بود که رهبران روسیه به تلاش‌های غرب برای واردکردن اوکراین به ناتو و تبدیل آن به یک سنگر غربی در مرزهای روسیه، به عنوان یک تهدید وجودی نگاه می‌کنند. در واقع، پوتین و معاونانش بارها این نکته را در ماه‌های قبل از تهاجم روسیه بیان کردند، زمانی که برای آنها آشکار شد که اوکراین تقریباً یکی از اعضای دوفاکتوی ناتو است.

    از زمان آغاز جنگ در 24 فوریه 2022، غرب با اتخاذ مجموعه جدیدی از اهداف، لایه دیگری به این تهدید وجودی اضافه کرده است. من در ادامه بیشتر در مورد اهداف غرب خواهم گفت، اما در اینجا کافی است بگویم که غرب یا دنبال این است که رژیم روسیه را تغییر دهد و حتی آن را مانند شوروی 1991 تجزیه کند، و یا اگر هم نشد، دست‌کم مصمم است که روسیه را در اوکراین شکست دهد و آن را از صفوف قدرت‌های بزرگ بیرون بیاورد.

    پوتین در سخنرانی مهمی که در فوریه گذشته (2023) ایراد کرد، تأکید کرد که غرب یک تهدید مرگبار برای روسیه است. او گفت: «در طول سال‌های پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، غرب هرگز از تلاش برای به‌آتش‌کشیدن کشورهای جداشده از شوروی و مهم‌تر از همه، نابودکردن روسیه به عنوان بزرگترین بخش بازمانده از قلمروهای تاریخی شوروی دست برنداشت.

    آنها تروریست‌های بین‌المللی را تشویق به حمله به ما کردند، درگیری‌های منطقه‌ای را در امتداد مرزهای ما تحریک کردند، منافع ما را نادیده گرفتند و سعی کردند اقتصاد ما را مهار و سرکوب کنند. وی در ادامه تاکید کرد: «نخبگان غربی هدف خود را که به قول من شکست استراتژیک روسیه است، پنهان نمی‌کنند. این برای ما چه معنایی دارد؟ این بدان معناست که آنها قصد دارند یک بار برای همیشه ما را تمام کنند.» پوتین در ادامه گفت: این یک تهدید وجودی برای کشور ماست

    رهبران روسیه نیز رژیم کیف را تهدیدی برای روسیه می‌دانند، نه فقط به این دلیل که متحد نزدیک با غرب است، بلکه به این دلیل که آنها این رژیم را زاده نیروهای فاشیست اوکراینی می‌دانند که در کنار آلمان نازی علیه اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم جنگیدند.

    اهداف روسیه

    روسیه باید در این جنگ پیروز شود، زیرا معتقد است که بقایش به خطر افتاده است. اما پیروزی روسیه چگونه است؟ برای روسیه، نتیجه ایدئال قبل از شروع جنگ در فوریه 2022، تبدیل اوکراین به یک کشور بی‌طرف و حل‌وفصل جنگ داخلی در دونباس بود که دولت اوکراین را در مقابل اتنیک روس اوکراین و روسی‌زبانان قرار داده بود که خواهان استقلال بیشتر برای منطقه‌شان بودند. به نظر می‌رسد که این اهداف در ماه اول جنگ همچنان واقع‌بینانه بودند و در واقع اساس مذاکرات استانبول بین کیف و مسکو در مارس 2022 را هم تشکیل می‌دادند. اگر روس‌ها در آن زمان به آن اهداف دست یافته بودند، یا از وقوع جنگ فعلی جلوگیری می‌شد و یا به‌سرعت پایان می‌یافت.

    اما معامله‌ای که این اهداف روسیه را برآورده کند دیگر در کار نیست. اوکراین و ناتو در آینده‌ای قابل پیش‌بینی به همدیگر خواهند پیوست و هیچ‌یک حاضر به پذیرش بی‌طرفی اوکراین نیستند. علاوه بر این، رهبران روسیه نه‌تنها در مورد «نازی‌زدایی» اوکراین، بلکه درباره «غیرنظامی‌کردن» آن صحبت می‌کنند؛ یعنی دو هدفی که احتمالاً مستلزم فتح تمام اوکراین، وادارکردن نیروهای نظامی آن به تسلیم، و استقرار یک رژیم وابسته به مسکو در کیف است. به دلایل مختلفی، چنین پیروزی قاطعی برای روسیه به دست نخواهد آمد. برای چنین پیروزی‌ای، ارتش روسیه به حداقل دو میلیون نفر نیرو نیاز دارد و روشن است که این ارتش به این بزرگی نیست و توان فتح کل اوکراین و نگه‌داشتنش را ندارد.

    در واقع، ارتش موجود روسیه حتی در فتح تمام دونباس نیز با مشکل مواجه است. علاوه بر این، غرب برای جلوگیری از تسلط روسیه بر تمام اوکراین تلاش زیادی خواهد کرد. سرانجام، به نظر من و به احتمال زیاد، روس‌ها در نهایت حجم عظیمی از سرزمین‌های اوکراین را اشغال می‌کنند. باید توجه داشت که حتی همین سرزمین‌ها نیز سرشار از اوکراینی‌هایی خواهد بود که از روس‌ها متنفرند و به‌شدت در برابر اشغال مقاومت می‌کنند و دردسرهای زیادی برا روسیه می‌سازند. بنابراین تلاش برای تسخیر تمام اوکراین و انطباق‌دادن آن با خواسته‌های مسکو، مطمئناً به فاجعه ختم خواهد شد.

    لفاظی‌های مربوط به نازی‌زدایی و غیرنظامی‌سازی اوکراین به کنار، اهداف ملموس و دردسترس روسیه شامل تسخیر و الحاق بخش بزرگی از خاک اوکراین است، درحالی‌که می‌خواهد به طور همزمان اوکراین را به یک کشور ناکارآمد تبدیل کند. به این ترتیب، توانایی اوکراین برای جنگ با روسیه بسیار کاهش می‌یابد و بعید است که واجد شرایط عضویت در اتحادیه اروپا یا ناتو باشد. علاوه بر این، یک اوکراین شکسته‌شده، به‌ویژه در برابر دخالت روسیه در سیاست داخلی خود آسیب‌پذیر خواهد بود. به طور خلاصه، اگر روسیه بتواند بخشی از سرزمین اوکراین را ضمیمه و دولت اوکراین را تبدیل به دولتی ناکارآمد و شکشته کند، آنگاه اوکراین دیگر یک سنگر برای غرب در مرز روسیه نخواهد بود.

    آن وضعیت نابسامان و ناکارآمد دولت اوکراین چگونه برای روسیه به دست خواهد آمد؟ برای این هدف، مسکو باید به طور رسمی کریمه و چهار استان دیگر اوکراین –یعنی دونتسک، خرسون، لوهانسک و زاپوروژه– را به خاک خودش ضمیمه کند. این چهار استان قبل از شروع بحران در فوریه 2014 حدود 23 درصد از کل خاک اوکراین را تشکیل می‌دادند.

    رهبران روسیه تأکید کرده‌اند که قصد تسلیم این سرزمین‌ها را ندارند، درحالی‌که روسیه هنوز کنترل برخی از آنها را به صورت کامل در اختیار ندارد. در واقع، همه اینها نشان می‌دهد که روسیه در صورتی که توانایی نظامی لازم برای انجام این کار را با هزینه معقول داشته باشد، این سرزمین‌های اضافی اوکراین را به خاک خودش ضمیمه خواهد کرد. با این حال، همانطور که خود پوتین نیز به‌وضوح بیان می‌کند، دشوار است که بگوییم مسکو به دنبال ضمیمه‌کردن چه مقدار از خاک اوکراین است.

    سه محاسبه روسیه

    تفکر روسی احتمالاً تحت تأثیر سه محاسبه قرار می‌گیرد. اولاً مسکو انگیزه قدرتمندی برای تسخیر و ضمیمه دائمی آن قسمت از سرزمین‌های اوکراین دارد که روس‌تبار و روس‌زبانند. این کشور می‌خواهد از آنها در برابر دولت اوکراین محافظت کند؛ اوکراینی که با همه چیز روسیه دشمنی کرده است. روسیه می‌خواهد مطمئن شود که هیچ جنگ داخلی‌ای در هیچ کجای اوکراین مانند آنچه در دونباس بین فوریه 2014 و فوریه 2022 رخ داد دیگر اتفاق نخواهد افتاد.

    ثانیاً و در عین حال، روسیه می‌خواهد از کنترل قلمروهایی که عمده جمعیتش را اوکراینی‌ها تشکیل می‌دهند خودداری کند، زیرا تصرف این نواحی به دلیل تخاصمی که جمعیتش با روسیه دارد، محدودیت‌های قابل توجهی را برای گسترش بیشتر روسیه ایجاد می‌کند. ثالثاً و در نهایت، تبدیل اوکراین به یک کشور ناکارآمد مستلزم آن است که مسکو مقادیر قابل توجهی از خاک اوکراین را تصاحب کند، چراکه در این صورت می‌تواند آسیب زیادی به اقتصاد این کشور وارد سازد. برای مثال، کنترل تمام خطوط ساحلی اوکراین در امتداد دریای سیاه، به مسکو اهرم اقتصادی قابل توجهی علیه کیف می‌دهد.

    این سه محاسبه نشان می‌دهند که روسیه احتمالاً تلاش خواهد کرد چهار استان دیگر اوکراین –یعنی دنیپروپتروفسک، خارکف، میکولایف و اودسا– را نیز به خاک خودش ضمیمه کند. این چهار استان در غربِ چهار استانی هستند که قبلاً روسیه ادعای ضمیمه‌کردن آنها را کرده است؛ یعنی دونتسک، خرسون، لوهانسک و زاپوروژه. اگر این اتفاق بیفتد، روسیه تقریباً 43 درصد از خاک اوکراینِ قبل از 2014 را تصرف خواهد کرد.

    دیمیتری ترنین، استراتژیست برجسته روسی، تخمین می‌زند که رهبران روسیه به دنبال تصرف قلمرو اوکراین حتی بیشتر از این مقدار خواهند بود. آنها می‌خواهند با فشار به سمت شمال غربی اوکراین تا رودخانه دنیپر و گرفتن بخشی از کیف که در ساحل شرقی آن رودخانه قرار دارد پیش بروند. او می نویسد که گام منطقی بعدی پس از عقب‌راندن اوکراین از خارکف به اودسا، «گسترش کنترل روسیه به تمام اوکراین در شرق رودخانه دنیپر، ازجمله بخشی از کیف که در کرانه شرقی آن رودخانه قرار دارد، خواهد بود. اگر این اتفاق بیفتد، دولت اوکراین خیلی کوچک می‌شود و فقط مناطق مرکزی و غربی این کشور را شامل می‌شود».

    بازگشت نیروی هوایی روسیه به جنگ

    اخیراً روسیه پیشرفتی کرده است که مزیت قدرت آتش این کشور را نسبت به اوکراین حتی بیشتر هم می‌کند. در سال اول جنگ، نیروی هوایی روسیه تأثیر کمی بر آنچه در جنگ زمینی رخ می‌داد داشت، عمدتاً به این دلیل که پدافند هوایی اوکراین به اندازه کافی مؤثر بود و هواپیماهای روسی را از اکثر میادین جنگ دور نگه می‌داشت.

    اما روس‌ها دفاع هوایی اوکراین را به‌طور جدی تضعیف کرده‌اند و این مسئله اکنون به نیروی هوایی روسیه اجازه می‌دهد تا به نیروهای زمینی اوکراین در خط مقدم یا از پشت آنها حمله کند. علاوه بر این، روسیه توانایی تجهیز زرادخانه عظیم بمب‌های آهنی 500 کیلوگرمی خود را به کیت‌های هدایتی‌ای مجهز کرده است که آنها را کُشنده‌تر می‌کند.

    در مجموع، نسبت جایگزینی تلفات به نفع روس‌ها در آینده قابل پیش‌بینی ادامه خواهد یافت، که در جنگ فرسایشی بسیار اهمیت دارد. علاوه بر این، روسیه در موقعیت بسیار بهتری برای جنگ فرسایشی قرار دارد زیرا جمعیت آن بسیار بیشتر از اوکراین است. تنها امید کیف برای پیروزی در جنگ، تصمیم مسکو برای دست‌ برداشتن از جنگ است، اما با توجه به اینکه رهبران روسیه غرب را یک خطر وجودی می‌دانند، بعید است که چنین تصمیمی بگیرند.

    چشم انداز توافق صلح از طریق مذاکره

    اعتراض‌ها در سرتاسر جهان در حال افزایش است که از همه طرف‌های جنگ اوکراین می‌خواهند دیپلماسی را بپذیرند و برای یک توافق صلح پایدار مذاکره کنند. با این حال این اتفاق نمی‌افتد. موانع بسیار زیادی برای پایان‌دادن سریع به جنگ وجود دارد، چه برسد به ایجاد یک معامله که یک صلح پایدار را ایجاد کند. بهترین نتیجه‌ای که ممکن است به دست آید، یک درگیری منجمد است، جایی که هر دو طرف به دنبال فرصت‌هایی برای تضعیف طرف مقابل هستند اما خطر دائمی درگیری مجدد نیز وجود دارد.

    در کلی‌ترین سطح، صلح امکان‌پذیر نیست، زیرا هر یک از طرفین، طرف دیگر را به عنوان یک تهدید مرگبار می‌بیند که باید در میدان جنگ شکست بخورد. در این شرایط، به‌سختی جایی برای سازش با طرف مقابل وجود دارد. همچنین دو نقطه اختلاف خاص بین طرفین متخاصم وجود دارد که قابل حل نیست. یکی مربوط به قلمرو و دیگری مربوط به بی‌طرفی اوکراین است. تقریباً همه اوکراینی‌ها عمیقاً متعهد به بازگرداندن تمام قلمروهای ازدست‌رفته خود، از جمله کریمه، هستند. چه کسی می‌تواند آنها را سرزنش کند؟ اما روسیه رسماً کریمه، دونتسک، خرسون، لوهانسک و زاپوروژه را ضمیمه خاک خود کرده است و قاطعانه متعهد به حفظ این سرزمین‌هاست. در واقع، نه‌تنها به دنبال حفظ این سرزمین‌هاست، بلکه به دنبال تصرفات بیشتری در خاک اوکراین است.

    معمای دیگری که وجود دارد به رابطه اوکراین با غرب مربوط می‌شود. به دلایلی قابل درک، اوکراین خواهان تضمین امنیتی پس از پایان جنگ است که فقط غرب می‌تواند آن را فراهم کند. این به معنای عضویت عملی (دوفاکتو) یا قانونی (دوژور) در ناتو است، زیرا هیچ کشور دیگری نمی‌تواند از اوکراین محافظت کند. با این حال، تقریباً همه رهبران روسیه خواستار یک اوکراین بی‌طرف هستند که به معنای عدم وجود روابط نظامی با غرب و در نتیجه عدم وجود چتر امنیتی برای کیف است. هیچ راهی برای حل‌کردن این معما وجود ندارد.

    ناسیونالیسم و هایپرناسیونالیسم

    علاوه بر همه اینها، دو مانع دیگر نیز بر سر راه صلح وجود دارد: ناسیونالیسم (ملی‌گرایی) که اکنون به هایپرناسیونالیسم (ملی‌گرایی افراطی) تبدیل شده است و عدم اعتماد روسیه به غرب و اوکراین.

    ناسیونالیسم برای بیش از یک قرن نیروی قدرتمندی در اوکراین بوده است و خصومت با روسیه از دیرباز یکی از عناصر اصلی آن بوده است. شروع درگیری کنونی در 22 فوریه 2014 به این خصومت دامن زد و پارلمان اوکراین را بر آن داشت تا روز بعد لایحه‌ای را تصویب کند که استفاده از زبان روسی و دیگر زبان‌های اقلیت را محدود می‌کرد، اقدامی که به تسریع جنگ داخلی در دونباس کمک کرد. الحاق کریمه به روسیه مدت کوتاهی پس از آن، وضعیت بد را بدتر کرد. برخلاف عقلانیت مرسوم در غرب، پوتین فهمید که اوکراین کشوری جدا از روسیه است و درگیری بین قومیت روس و روسی‌زبانان ساکن در دونباس و دولت اوکراین تماماً بر سر «مسئله ملی» است.

    تهاجم روسیه به اوکراین که مستقیماً دو کشور را در یک جنگ طولانی و خونین در مقابل یکدیگر قرار می دهد، این ناسیونالیسم را از هر دو طرف به ملی‌گرایی افراطی تبدیل کرده است. تحقیر و نفرت از «دیگری» جامعه روسیه و اوکراین را در بر گرفته است که انگیزه‌های قدرتمندی برای ازبین‌بردن این تهدید ایجاد می‌کند؛ در صورت لزوم حتی با اعمال خشونت و حذف فیزیکی. نمونه‌ها فراوان است. یک هفته‌نامه برجسته چاپ کیف معتقد است که نویسندگان مشهور روسی مانند میخائیل لرمانتوف، فئودور داستایوفسکی، لئو تولستوی و بوریس پاسترناک «قاتل، غارتگر، و جاهل» هستند. یک نویسنده برجسته اوکراینی می‌گوید که فرهنگ روسی نشان‌دهنده «بربریت، قتل، و ویرانی، و…» است. این سرشت فرهنگ دشمن است».

    به طور قابل پیش‌بینی، دولت اوکراین درگیر «روسیه‌زدایی» یا «استعمارزدایی» بوده و هنوز هم هست که شامل این موارد می‌شود: پاکسازی کتابخانه‌ها از کتاب‌های نویسندگان روسی، تغییر نام خیابان‌هایی که با نام‌های روسی مرتبط هستند، پایین‌کشیدن مجسمه‌های شخصیت‌هایی مانند کاترین کبیر، ممنوع‌کردن زبان روسی در موسیقی‌هایی که از سال 1991 به بعد تولید شده‌اند، قطع روابط بین کلیسای ارتدکس اوکراین و کلیسای ارتدکس روسیه، و به حداقل رساندن استفاده از زبان روسی. شاید نگرش اوکراین نسبت به روسیه به بهترین وجه در اظهارنظر کوتاه زلنسکی خلاصه شود: «ما نمی‌بخشیم. ما فراموش نخواهیم کرد».

    در روسیه نیز اوضاع بر همین منوال است و هر روز در تلویزیون این کشور می‌توانید شاهد توهین‌های قومی پر از نفرت علیه اوکراینی‌ها باشید. جای تعجب نیست که روس‌ها برای روسی‌سازی و محو فرهنگ اوکراینی در مناطقی که مسکو ضمیمه خاک خود کرده است، تلاش می‌کنند. این اقدامات شامل این موارد می‌شود: صدور پاسپورت روسی، تغییر برنامه‌های درسی در مدارس، جایگزینی روبل روسیه به جای گریونای اوکراین، هدف قرار دادن کتابخانه‌ها و موزه‌ها و تغییر نام شهرها. به عنوان مثال، باخموت اکنون آرتموفسک است و زبان اوکراینی دیگر در مدارس منطقه دونتسک تدریس نمی‌شود. ظاهرا روس‌ها نیز نه می‌بخشند و نه فراموش می‌کنند.

    ظهور ملی‌گرایی افراطی در زمان جنگ قابل پیش‌بینی است، نه‌تنها به این دلیل که دولت‌ها به‌شدت به ناسیونالیسم متکی هستند تا مردم خود را برای حمایت از کشورشان تا انتها برانگیزند، بلکه به این دلیل که مرگ و ویرانی ناشی از جنگ –به ویژه جنگ‌های طولانی– طرفین را به سمت انسانیت‌زدایی از طرف مقابل سوق می‌دهد. ملی‌گرایی افراطی طبیعتاً همکاری هر یک از طرفین با طرف دیگر را دشوارتر می‌کند و به روسیه بهانه می‌دهد تا سرزمینی را که پر از قومیت روس و روسی‌زبانان است تصرف کند. احتمالاً با توجه به خصومت دولت اوکراین نسبت به همه چیزِ روسیه، بسیاری از آنها ترجیح می‌دهند تحت کنترل روسیه زندگی کنند.

    در روند الحاق این سرزمین‌ها، روس‌ها احتمالاً تعداد زیادی از ساکنان متعلق به قومیت‌های اوکراینی را اخراج خواهند کرد، عمدتاً به دلیل ترس از اینکه در صورت باقی‌ماندن آنها علیه حکومت روسیه شورش کنند. این تحولات به تنفر بین روس‌ها و اوکراینی‌ها دامن می‌زند و سازش بر سر قلمرو را عملاً غیرممکن می‌کند.

    عدم اعتماد روسیه به غرب و اوکراین

    دلیل مهم دیگری نیز وجود دارد که توضیح می‌دهد چرا یک توافق صلح پایدار امکان پذیر نیست. رهبران روسیه به اوکراین و غرب برای مذاکره‌ی با حسن نیت اعتماد ندارند، و البته این بدان معنا نیست که رهبران اوکراینی و غربی به همتایان روسی خود اعتماد دارند. فقدان اعتماد در همه طرف ها مشهود است، اما به دلیل مجموعه‌ای از افشاگری‌های اخیر، این مسئله از سوی مسکو شدیدتر است.

    منشأ این مشکل اتفاقی است که در مذاکرات بر سر توافقنامه مینسک 2 در سال 2015 رخ داد که چارچوبی برای خاموش‌کردن درگیری در دونباس بود. فرانسوا اولاند، رئیس‌جمهور فرانسه، و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، نقش اصلی را در طراحی این چارچوب بازی کردند، اگرچه آنها با پوتین و پترو پوروشنکو، رئیس‌جمهور وقت اوکراین، نیز مشورت‌های گسترده‌ای داشتند.

    شکی نیست که پوتین متعهد به توافقنامه مینسک بود. اما اولاند، مرکل و پوروشنکو –و همچنین بعدها زلنسکی– همگی به‌صراحت اعلام کرده‌اند که علاقه‌ای به اجرای مینسک ندارند، اما در عوض آن را فرصتی برای خرید زمان برای اوکراین می‌دانند تا ارتش خود را تقویت کند تا بتواند با روسیه مقابله کند. پوروشنکو درباره این توافقنامه گفته است: «هدف ما این بود که ابتدا تهدید را متوقف کنیم یا حداقل جنگ را به تعویق بیندازیم و بدین ترتیب، یک زمان هشت ساله برای بازگرداندن رشد اقتصادی و ایجاد نیروهای مسلح قدرتمند را برای اوکراین به دست آوریم».

    مدت کوتاهی پس از مصاحبه Die Zeit مرکل در دسامبر 2022 که مشابه همین حرف‌های پوروشنکو را زده بود، پوتین در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: «من فکر می‌کردم که سایر شرکت‌کنندگان در این توافق، حداقل صادق هستند، اما نه، معلوم شد که آنها  به ما دروغ می‌گویند و فقط می‌خواستند اوکراین را با سلاح پمپاژ کنند و آن را برای درگیری نظامی آماده کنند». او در ادامه با بیان اینکه مغرورشدن اوکراین توسط غرب باعث شده فرصت حل مشکل اوکراین در شرایط مساعدتری از دست برود، ادامه داد: «صادقانه بگویم، ظاهراً ما خیلی دیر تصمیم گرفتیم. شاید باید این [عملیات نظامی] را زودتر شروع می‌کردیم، اما فقط امیدوار بودیم که بتوانیم مشکلات را در چارچوب توافقات مینسک حل کنیم».

    وی سپس تصریح کرد که دوگانگی غرب مذاکرات آینده را پیچیده خواهد کرد: «اعتماد در حال حاضر تقریباً صفر است، اما پس از چنین اظهاراتی، چگونه می‌توانیم مذاکره کنیم؟ در مورد چی؟ آیا می‌توانیم با چنین کسانی توافق کنیم؟ تضمین‌ها کجاست؟».

    در مجموع، بعید است که احتمال پایان جنگ اوکراین با یک توافق صلح معنادار وجود داشته باشد. در عوض احتمالاً جنگ حداقل یک سال دیگر به طول می‌انجامد و در نهایت به یک درگیری منجمد تبدیل می‌شود که ممکن است دوباره به یک جنگ داغ تبدیل شود.

    عواقب عدم توافق و صلح

    فقدان یک توافق صلح قابل دوام، پیامدهای وحشتناک مختلفی را در پی خواهد داشت. برای مثال، روابط بین روسیه و غرب احتمالاً برای آینده‌ای قابل پیش‌بینی عمیقاً خصمانه و خطرناک باقی خواهد ماند. هر یک از طرفین به شیطان‌سازی از دیگری ادامه می‌دهد و در عین حال سخت تلاش می‌کند تا میزان درد و مشکلی را که برای رقیب خود ایجاد می‌کند به حداکثر برساند. این وضعیت قطعاً در صورت ادامه جنگ حاکم خواهد شد. اما حتی اگر جنگ به یک درگیری منجمد تبدیل شود، بعید است سطح خصومت بین دو طرف تغییر زیادی کند.

    مسکو به دنبال بهره‌برداری از شکاف‌های موجود بین کشورهای اروپایی و در عین حال تلاش برای تضعیف روابط نظامی اروپا و آمریکا و همچنین تضعیف نهادهای کلیدی اروپایی مانند اتحادیه اروپا و ناتو خواهد بود. رهبران روسیه با توجه به آسیب‌هایی که جنگ به اقتصاد اروپا وارد کرده و همچنان هم دارد، و با توجه به ناامیدی فزاینده اروپا از چشم‌انداز جنگی بی‌پایان در اوکراین، و با توجه به اختلافات بین اروپا و ایالات متحده خصوصاً در رابطه با تجارت با چین، به دنبال ایجاد بحران در بلوک غرب هستند. این دخالت طبیعتاً روسوفوبیا را در اروپا و ایالات متحده تقویت و وضعیت بد را بدتر می‌کند. غرب نیز به نوبه خود تحریم‌ها را بر مسکو حفظ خواهد کرد و روابط اقتصادی بین دو طرف را به حداقل می‌رساند تا به اقتصاد روسیه آسیب برساند.

    علاوه بر این، غرب مطمئناً با اوکراین برای کمک به ایجاد شورش در سرزمین‌هایی که روسیه از اوکراین گرفته است، همکاری خواهد کرد. در عین حال، ایالات متحده و متحدانش به دنبال سیاست مهار سختگیرانه در قبال روسیه خواهند بود، که بسیاری معتقدند با پیوستن فنلاند و سوئد به ناتو و استقرار نیروهای مهم ناتو در شرق اروپا، این سیاست تقویت خواهد شد. البته غرب به واردکردن گرجستان و اوکراین به ناتو متعهد باقی خواهد ماند، حتی اگر این اتفاق دیرتر به وقوع بپیوندد. در نهایت، نخبگان آمریکایی و اروپایی مطمئناً شور و شوق خود را برای تغییر رژیم در مسکو و محاکمه پوتین به خاطر اقدامات روسیه در اوکراین حفظ خواهند کرد.

    به همه اینها این را نیز اضافه کنید که افزایش تنش میان روسیه و غرب به‌هرحال احتمال وقوع درگیری هسته‌ای را نیز در دل خود دارد؛ احتمالی که گرچه بعید است ولی محال نیست.

    نابودی اوکراین

    اوکراین قبل از شروع جنگ در سال گذشته در مشکلات شدید اقتصادی و جمعیتی قرار داشت. ویرانی‌ای که از زمان تهاجم روسیه به اوکراین وارد شده است وحشتناک است. بانک جهانی با بررسی وقایع سال اول جنگ اعلام کرد که این تهاجم، تلفات غیر قابل تصوری بر مردم اوکراین و اقتصاد این کشور وارد کرده است، به طوری که فعالیت اقتصادی اوکراین در سال 2022 به میزان خیر‌ه‌کننده 29.2 درصد کاهش یافته است.

    جای تعجب نیست که کیف حتی برای این که فقط دولتش در حال کار باشد، نیاز به تزریق انبوه کمک‌های خارجی دارد، و این جدای از نیاز این کشور به کمک‌های خارجی برای ادامه‌دادن جنگ است. علاوه بر این، بانک جهانی تخمین می‌زند که خسارات وارده به اوکراین بیش از 135 میلیارد دلار است و تقریباً 411 میلیارد دلار برای بازسازی اوکراین مورد نیاز است. طبق این گزارش، در اثر جنگ، فقر از 5.5 درصد در سال 2021 به 24.1 درصد در سال 2022 افزایش یافته و 7.1 میلیون نفر دیگر به جمعیت فقرای این کشور اضافه شده و اوکراین حداقل 15 سال عقب افتاده است.

    شهرها ویران شده‌اند، تقریباً 8 میلیون اوکراینی از کشور فرار کرده‌اند و حدود 7 میلیون نفر آواره داخلی هستند. سازمان ملل متحد 8490 کشته غیرنظامی را تایید کرده است، اگرچه معتقد است که تعداد واقعی به طور قابل توجهی بیشتر است. علاوه بر این، مطمئناً اوکراین بیش از صد هزار تلفات در میدان جنگ متحمل شده است.

    آینده اوکراین تا حد زیادی تاریک به نظر می‌رسد. هیچ نشانه‌ای برای پایان جنگ در آینده قابل پیش‌بینی و کوتاه‌مدت وجود ندارد. این مسئله به معنای تخریب بیشتر زیرساخت‌ها و مسکن، ویرانی بیشتر شهرها و روستاها، تلفات بیشتر غیرنظامیان و نظامیان و آسیب بیشتر به اقتصاد است. و نه‌تنها اوکراین احتمالاً قلمروهای بیشتری را از دست خواهد داد، بلکه به گفته کمیسیون اروپا، این جنگْ اوکراین را در مسیر کاهش جمعیتی غیر قابل برگشت قرار داده است.

    بدتر از آن، علاوه بر این نتایج قهری جنگ، روس‌ها نیز تلاش مضاعفی خواهند کرد تا اوکراین را از نظر اقتصادی ضعیف و از نظر سیاسی بی‌ثبات نگه دارند. درگیری‌های جاری نیز احتمالاً به فساد دامن می‌زند، که مدت‌ها یکی از  مشکلات حاد اوکراین بوده و گروه‌های افراطی در اوکراین را بیشتر تقویت می‌کند. تصور اینکه کیف معیارهای لازم برای پیوستن به اتحادیه اروپا یا ناتو را داشته باشد، دشوار است.

    سیاست آمریکا در قبال چین

    جنگ اوکراین مانع تلاش ایالات متحده برای مهار چین می شود، که برای امنیت آمریکا از اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا چین یک رقیب همتا و هم‌رده برای آمریکاست و مهار آن بسیار ضروری است، در حالی که روسیه چنین رقیبی نیست و فاصله زیادی با ایالات متحده دارد.

    در واقع، منطق موازنه قوا می‌گوید که ایالات متحده باید با روسیه علیه چین متحد شود و تمام قوای خود را به سمت شرق آسیا هدایت کند. اما در عوض، جنگ در اوکراین پکن و مسکو را به هم نزدیک کرده است و در عین حال انگیزه‌ای قوی برای چین فراهم می‌کند تا مطمئن شود روسیه شکست نمی‌خورد و ایالات متحده در اروپا گرفتار می‌ماند و مانع از تلاش‌های این کشور برای چرخش به شرق آسیا می‌شود.

    نتیجه‌گیری

    اکنون باید آشکار شده باشد که جنگ اوکراین یک فاجعه عظیم است که بعید به نظر می‌رسد به این زودی پایان یابد و زمانی هم که پایان یابد، نتیجه‌اش یک صلح پایدار نخواهد بود. اکنون می‌خواهم چند کلمه در مورد اینکه چگونه غرب در این وضعیت هولناک قرار گرفت بنویسم

    عقلانیت متعارف در مورد منشأ جنگ این است که پوتین در 24 فوریه 2022 یک حمله‌ای را آغاز کرد که انگیزه آن برنامه بزرگ او برای ایجاد روسیه بزرگ بود. گفته می‌شود که اوکراین اولین کشوری بود که او قصد داشت آن را فتح و الحاق کند، اما آخرین کشور نبود و پوتین اگر در اوکراین موفق می‌شد، مسیر پیشروی خود را ادامه می‌داد. اما همانطور که بارها گفته‌ام، هیچ مدرکی برای حمایت از این استدلال وجود ندارد، و در واقع شواهد قابل توجهی وجود دارد که مستقیماً با آن در تناقض است.

    در حالی که شکی نیست که روسیه به اوکراین حمله کرده است، اما دلیل نهایی جنگ، تصمیم غرب –مشخصاً ایالات متحده–برای تبدیل اوکراین به یک سنگر غربی در مرز روسیه بود. عنصر کلیدی در آن استراتژی، واردکردن اوکراین به ناتو بود، اقدامی که نه‌تنها پوتین، بلکه کل نهاد سیاست خارجی روسیه آن را به عنوان یک تهدید وجودی می‌دانست که باید از بین می‌رفت. اغلب فراموش می‌شود که بسیاری از سیاست‌گذاران و استراتژیست‌های آمریکایی و اروپایی از همان ابتدا با گسترش ناتو مخالف بودند، زیرا می‌دانستند که روس‌ها آن را یک تهدید می‌دانند و این سیاست در نهایت منجر به فاجعه می‌شود.

    برای مثال، در اجلاس سران ناتو در بخارست در آوریل 2008، نیکلا سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه، و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، با طرح جورج دبلیو بوش برای واردکردن اوکراین به ناتو مخالفت کردند. مرکل بعداً گفت که مخالفت او به دلیل این باور بوده است که پوتین آن را به عنوان اعلان جنگ تفسیر می‌کند. البته مخالفان گسترش ناتو درست می‌گفتند، اما نتوانستند دیگران را قانع کنند و ناتو به سمت شرق حرکت کرد و در نهایت روس‌ها را به راه‌انداختن یک جنگ پیشگیرانه برانگیخت.

    اگر ایالات متحده و متحدانش برای واردکردن اوکراین به ناتو در آوریل 2008 اقدام نمی‌کردند، یا می‌خواستند نگرانی‌های امنیتی مسکو را پس از آغاز بحران اوکراین در فوریه 2014 به رسمیت بشناشند و حل کنند، احتمالاً امروز هیچ جنگی در اوکراین و مرزهای آن رخ نمی‌داد.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.