با مافیای اینفلوئنسرها و بلاگرها برخورد شود
21 شهریور 1400 - 13:24
شناسه : 22288
2
مافیای اینفلوئنسرها و بلاگرها در اینستاگرام بحث این روزهای شبکه‌های اجتماعی است به طوری که صدای بسیاری از فروشگاه‌های فعال را درآورده‌ است تا در کمپینی خواهان برخورد با آنها شوند.
منبع : فارس
پ
پ

اینفلوئنسرها الهه‌های شبکه‌های اجتماعی هستند. طرفداران زیادی دارند که هر لحظه پیگیرشان هستند تا هیچ فیلم و عکسی از آنها را جا نیندازند و تلاش می‌کنند با آنها همکلام شوند و تا آنجا که می‌توانند فعالیت‌هایشان را تقلید کنند. شبیه آنها از خواب بیدار شوند، شبیه آنها لباس بخورند. شبیه آنها بپوشند، تولد بگیرند، ازدواج کنند و حتی عکس بگیرند. آنها تبلیغات اینفلوئنسرها اغلب دنبال می‌کنند. کمپین‌ها و مسابقاتشان را به امید جوایز مختلف و همراهی با آن‌ها شرکت می‌کنند و خودشان را جزئی از جامعه بزرگ طرفداران آنها می‌دانند و در دلشان هر لحظه آنها را تحسین می‌کنند.

اینفلوئنسرها و بلاگرهای شبکه‌های اجتماعی در هر روز ماه به شکل قارچ‌گونه‌ای در حال افزایش هستند و به دنبال آنها کاربرانی که میل به شبیه شدن به آن‌ها را دارند به شکل قارچ‌گونه‌ای اضافه می‌شوند. بررسی اینفلوئنسرها و تاثیراتشان بر سبک زندگی و حتی مسائل اقتصادی و فرهنگی کشور موضوعیست که سالها نسبت به آن غفلت شده‌است و هیچ‌گاه هیچ متولی تصمیم و اراده‌ای مبنی بر سروسامان بخشیدن به فعالیت‌های آنان را نداشت.

چندی قبل در سامانه فارس من خبرگزاری فارس کمپینی درباره برخورد با مافیای اینفلوئنسرها به ثبت رسید و توانست امضاهای زیادی را نیز از آن خود کند. در این کمپین که برگرفته از اعتراضات بسیاری از فروشگاههای برخط و فعال در اینستاگرام بود. آنلاین‌شاپ‌هایی که ناچارند برای دیده شدن در فضای شبکه اجتماعی زیر تیغ تیز مبالغ سنگین اینفلوئنسرها بروند. اینفلوئنسرهایی که به شکل مافیایی می‌توانند در صورت اعتراض یک صفحه تجاری او را با قدرت مافیایی خود از کار بیندازند. همین موضوع سبب شد با «امیر مجرد» مشاور  و کارشناس شبکه های اجتماعی یا کارشناس و تحلیل گر اکوسیستم اینفلوئنسری گفتگو کنیم.

در ادبیات شبکه‌های اجتماعی «بلاگری» به چه معناست؟ و آیا «بلاگر»‌های امروزی با تعریف‌های اولیه‌ای که برای این کلمه ارائه شده است مطابقت دارند؟

بلاگر از وبلاگ‌نویسی می‌آید. قبل‌تر کسی که بلاگ‌نویس بود و با وبلاگ سر و کار داشت را بلاگر می‌نامیدند. شما اگر مقالات چند سال پیش را هم ببینید، کسی که در فضای وبسایت بلاگ می‌نوشت و محتوا تولید می‌کرد، بلاگر نام می‌گرفت؛ تولید محتوایی بصورت تخصصی در فضای وبلاگ با نوشتن نقطه نظراتشان.

با ظهور شبکه های اجتماعی، صفحاتی که در این بستر نیز شکل گرفتند شروع به تولید محتوا کرده و در کنار آن به امر تبلیغات نیز مشغول شدند و خود را تحت عنوان بلاگر تبلیغاتی نامیدند. این صفحات بدور از توجه و داشتن دانش کافی در زمینه چیستی بلاگری و تاریخچه آن، روز به روز با تولید محتواهای حداقلی و رشد صفحات خود، این عنوان را برای خود و دیگران بزرگ و مهم جلوه دادند و متاسفانه از سوی برخی از دیجیتال مارکترها و آژانس های تبلیغاتی نیز با برگزاری دوره ها و آموزش های حداقلی و همچنین کمپین های تبلیغاتی جهت رشد صفحات به صورت زود بازده (و در عمل نابودکننده)، بر توهم شکل گرفته یک برچسب حرفه ای و مهر تایید زدند!

بلاگر و بلاگری همانطور که اشاره شد نیازمند یک محتوای تخصصی و ارزشمند است و با تغییر بستر از فضای وب به شبکه های اجتماعی، به معنی دست کشیدن از معنا و رسالت اصلی خویش نمی باشد. اگرچه متوجه آن هستیم که جنس محتوای شبکه های اجتماعی با فضای وب سایت متفاوت است و رسالت هر کدام و رفتار کاربران در آن فرق دارد. گاهی در این فضا نیازمند تولید محتوای روزمره به صورت نمکین و در خلال محتوای ارزشمند و تخصصی هستیم و این مساله نه تنها اشکالی ندارد بلکه سبب تنوع و ارتباط نزدیک تر با مخاطب نیز می شود اما مشکل از آنجایی شروع شد که خود اتفاقات و جریانات روزمره افراد به اسم محتوا تمام شد و اگر فردی تنها با ساخت اکانت اینستاگرام شروع به تولید محتوای روزمره خود از صبح تا شب می نمود، عنوان بلاگر نام می گرفت! یعنی یک ارزش‌گذاری حداقلی برای معنا و مفهوم بلاگری و همچنین محتوای تولید شده. در کنار این مساله هم، همانطور که گفته شد برخی با عنوان مشاورنماهای اینستاگرامی و بدون تحقیق و مطالعه در چیستی و چگونگی فعالیت در صنعت بلاگینگ، شروع به تولید محتوا و مشاوره هایی از این جنس که مردم کنجکاو هستند، مردم فضول هستند، مردم به دنبال این هستند که تو چه می‌خوری، کجا می‌روی و دیگر محتواهای حداقلی، این جنس محتوا را رواج دادند و با بیان اینکه تو به عنوان بلاگر باید این حس را در افراد به صورت مداوم تقویت کنی تا بتوانی آنها را به دور خود جمع کنی و شبیه جوجه اردک دنبال رو خود بکشانی، برآتش شکل گرفته دمیدند!

بنابراین ما وقتی درباره تولید محتوا در شبکه های اجتماعی و خاصه اینستاگرام صحبت می‌کنیم، یعنی قبل از  دیدن یک پست یا فالو کردن یک صفحه با بعد از آن، یک ارزش افزوده ای برای من به عنوان مخاطب ایجاد شود. با بوم رنگ درب قابلمه، واقعا چه ارزش افزوده ای برای من ایجاد می شود؟! تازه اگر این مساله برای فردی که می خواهد وارد صنعت بلاگری بشود جا بیافتد که می تواند با تولید محتوا از روزمرگی های خود بلاگری کند و پول دربیاورد و جایگاه اجتماعی و … نیز بدست بیاورد، دیگر چه پیج او  ۱۰k  باشد و چه ۱۰۰k و حتی بالاتر، برایش فرقی ندارد! زیرا از همان روز اول این دهنیت و باور در او شکل گرفته است که : «تو می‌توانی از فرایند روزمره خانه‌ات چیزی تولید کنی که برای مردم کنجکاوی به همراه می‌آورد.»؛ پس من هر روز می‌توانم برای مخاطبانم چه ۱۰k باشند و چه ۱۰۰k و چه ۱m یا بیشتر، چیزی تولید کنم که با همان استراتژی حداقلی روز برابر باشد و من هم شبیه حباب تو خالی بزرگ و پولدار تر شوم.

پس چرا روز به روز به تعداد دنبال‌کنندگانشان اضافه می‌شود. آیا به معنی این نیست که دنبال کنندگان همین محتواها را دوست دارند و آن شخص مهم است؟

قطعاً یک بخش از آسیب شناسی شهرت دیجیتال شکل گرفته، نیازمند واکاوی و بررسی توسط جامعه‌شناسان و روانشناسان‌ در این زمینه می باشد. اما پاسخ به این سوال را از دو منظر باید بررسی کرد : بلاگرنماها و مشاورنماهای اینستاگرامی و مردم .

بلاگرها و مشاوران اینستاگرامی به صورت تجربی به این مساله پی برده اند که بلاگرها با تحریک حس کنجکاوی مردم نسبت به امور شخصی زندگی خود، می توانند روز به روز بر تعداد دنبال کنندگان و هواداران خود بیا فزایند. بنابراین یک قسمت مربوط به این می شود که بلاگرنماها دارند از این حس کنجکاوی به نفع شخصی خود سود می برند و لذا به کار خود از این طریق ادامه می دهند.

از طرف دیگر مردم نیز که خواسته یا ناخواسته نسبت به عادت های غلط و حس کنجکاوی بی مورد خود دامن می زنند و در این مسیر همراهی کرده و شبیه عروسک های خیمه شب بازی اجازه می دهند که این صفحات به هر مدلی که می خواهند با آنها رفتار کنند و آنان را بازیچه مقاصد شخصی شان کنند !

بنابراین در این پازل یک قسمت داستان آژانس‌های تبلیغاتی و دیجیتال مارکت‌ها بودند، یک قسمت خود بلاگرها و قسمت دیگر الگوریتم شبکه‌های اجتماعی. چنانچه در این باره برخی از کارمندان اینستاگرام، توییتر و سایر شبکه‌های اجتماعی، رسماً در یک مستندی که «معضل اجتماعی» نام دارد و در VOD موجود است، گفتند الگوریتم این شبکه‌های اجتماعی طوری است که شما اگر محتوای زرد تولید کنید، میزان وایرالش بیشتر از محتوای باکیفیت است. چرا؟ چون اقبال عمومی وجود دارد.

پس یک قسمت داستان این است که الگوریتم هوش مصنوعی شبکه‌های اجتماعی نیز  برای پایبند کردند کاربران نسبت به استفاده و چک کردن دائمی اکانت های خود، بدنبال این سرگرمی و برانگیختن حس کنجکاوی مردم هستند.

خب وقتی این اقبال وجود دارد چاره چیست؟ همین اقبال‌ها مگر اینفلوئنسرها را در شبکه های اجتماعی به وجود نیاورده‌است؟

اینجا این سوال پیش می‌آید که آیا هر اقبالی قابل تایید است؟ شما کتاب «بدون فیلتر» که در زمینه اینستاگرام نوشته شده‌است را که بخوانید، می‌گوید داستان اینستاگرام اصلاً این نبود که این اتفاق بیفتد! قرار بود داخلش صداقت، جذابیت و خلاقیت وجود داشته باشد. کم‌کم نوع نگاه زاکر برگ و دیگر افراد در این شبکه اجتماعی تزریق پیدا کرد و به دنبال محبوبیت بیشتر به هرقیتی بودند. در کنار آن آژانس‌هایی مثل نایک و کوکاکولا برای اولین بار روی اینفلوئنسر مارکتینگ کار کردند و همکاری‌های تبلیغاتی این سبکی را اجرا نمودند. این کار هم برای شرکتی که دارد آن پلتفرم را مدیریت می‌کند و هم برای مخاطبین و هم برای دیگر برندها جذاب شد! نایک و کوکاکولا به برخی از اینفلوئنسرها جایگاه و تجربه جدید دادن و گفتند تو بعنوان یک شخص می‌توانی این را محصول معرفی کنی و تازه هزینه یا تعداد قابل توجه ای کالای ما را به صورت رایگان داشته باشی.

بگذارید کمی ریشه ای تر به این مساله بپردازم؛ برای شکل‌گیری و نطقه آغاز تولد شبکه‌های اجتماعی دلایل مختلفی می‌آورند. مهم‌ترین دلیلی که از نگاه من مهم و دلیل اصلی می تواند باشد «شکل‌گیری جامعه‌های جزیره‌ای» است. جامعه‌های جزیره‌ای به عنوان مثال در اینستاگرام یعنی اینکه من یک پیجی دارم با یک تعداد فالوور. پس یک حزب یا یک جزیره از نظام فکری، نظام سبک زندگی و دیگر عقاید و باورها و رفتارهایم تشکیل داده‌ام. یعنی من این مدلی فکر می‌کنم، هرکس دوست دارد می‌تواند اینجا بماند و هرکس دوست ندارد می‌تواند برود. برای اینکه آن مخاطب بلاک نشود و همراهی داشته باشد و بگوید من فالوور فلانی هستم، ناخودآگاه و کم‌کم خوراک‌های فکری، رگه‌های سبک زندگی و دیگر خوبی‌ها و بدی‌ها به او انتقال پیدا می‌کند و آن وقت می‌شود که یک بیوتی بلاگر به فالوورهای خود می گوید: «بچه‌های بیوتی من» یا «فالوورهای بیوتی من!»؛ یعنی به آنها یک سری برچسب و اتیکت می‌خورد و این در حالی است که تا دیروز من نیاز داشتم که من را به فلان بلاگر بیوتی بشناسند، حالا دارم به خود فالوئرم برچسب می‌زنم و می گویم چون در جزیره و قلمرو من اومدی باید هر طور من می خوام صدات بزنم تا روز به روز دغدغت بیشتر بشه که شبیه من بشی و توهم این رو بداری که واقعا مثل عضوی از خانواده  من هستی !

بیشتر کسانی که از بلاگرهای شبکه های اجتماعی استقبال می‌کنند از چه قشری هستند؟ و چرا دارد این اتفاق بیشتر برای پیج های روزمرگی می‌افتد؟

ما یک اقبال عمومی داریم نسبت به این فضا و محتواهایی که وجود دارد. طبیعی است که شما اگر محتواهای حداقلی بخاطر حس کنجکاوی مردم تولید کنید، این اقبال از طرف آنها به سمت شما بیشتر می شود. البته اتفاقی هم که در نتیجه می‌افتد این است که کیفیت صفحه شما و خروجی شما و خود شخصیت شما حداقلی می‌شود! غالباً افراد پرسشگر در دایرکت‌های بلاگرها و اینفلوئنسرها افرادی هستند که سطح درآمدی ضعیفی دارند. واقعا یک یک خانم شاغل یا هرکسی که درآمد مناسبی دارد، فرصت این را ندارد که به یکسری چیزها بپردازد. نهایتش این است که نگاه می‌کند آن بلاگر یا اینفلوئنسر چه چیزی را تبلیغ می‌کند و آیا نیاز دارد یا ندارد و بعد بررسی می‌کند و خرید می‌کند یا نمی‌کند. متاسفانه همینجا  این مطلب را مستند بگویم که : این میزان از  کنجکاوی بانوانی که به بلاگر می‌گویند در یخچالت را باز کن برای من عکس بگیر و استوری بگذار، این میزان از کنجکاوی و تمایل به ورود در حریم خصوصی، مربوط به قشر شاغل یا دارای درآمد متوسط به بالا نیست! بلکه از جامعه‌ای است که بخاطر اینکه در خانه‌های قوطی‌کبریتی به اجبار نشسته‌اند و با توجه به شرایط بد اقتصادی و همچنین محیط کرونایی نمی‌توانند درست و هرجایی بیرون بروند و لذت ببرند؛ نمی توانند حداقلیات یک زندگی نرمال را داشته باشند و خیلی مثال های دیگر ، لذا تنها جایی که برای تفریح باقی می‌ماند، یک قاب گوشی است و در قاب گوشی نیز با کنجکاوی های مسموم خودش را سرگرم می‌کند و آخر شب سرش را با حسرت روی بالش می‌گذارد. به تعبیری او فقط در این فضا هیپنوتیزم فکری می‌شود! رویا و حسرت و افسردگی می خرد!

این حجم از اقبال مردم جامعه به چنین سبک زندگی‌هایی در اینستاگرام چه چیزی را نشان می‌دهد؟

راضی شدن به حداقلیات برای شبیه شدن به زندگی افرادی که از دید مردم جامعه اینها برای لذت بردن از زندگی و تحقق رویاهاشون ، زندگی می کنند و ما برای زنده ماندان زندگی می کنیم ! گویی جنگ بین بقاء و لذت است! من برای لذت بردن از زندگی این افراد، سعی می کنم با دیدن رویاهای ذهنیم در قاب این صفحات و آه حسرت  کشیدن، کمی سر خودم را گرم کنم و البته گاهی هم تلاش کنم راه های حقه بازی را یاد بگیرم و خودم را شبیه اینان بالا بکشم ! به هر قیمتی !

این مساله را هم می توان به راحتی از رفتارها و واکنش هایی که در اینستاگرام انجام می شود، ارزیابی و تحلیل کرد. من یک تعبیری دارم که کمی هم مبالغه دارد ولی واقعیت است. می‌گویم کسی که انسان را بشناسد، اینستاگرام را شناخته و کسی که اینستاگرام را بشناسد، انسان (مردم) را شناخته است. زیرا کاملاً مبتنی بر رفتارهای انسان است. لذا وقتی خیلی‌ها می‌گویند فضای مجازی بالاخره حقیقی است یا مجازی؟ من می‌گویم اتفاقاً تبلور حقیقت پشت پرده است و دقیقاً آن چیزی که ما قایمش کرده بودیم را دارد به ما نشان می‌دهد. بعضی‌ها می‌گویند زندگی این‌ها این مدلی نیست. کلی چالش دارند. من می‌گویم قبول. ولی همین که آن فرد می‌خواهد چنین سبک زندگی را از خودش نشان دهد که حقیقی است. پس شخصیت او واقعا این مدلی است و دارای حفره های شخصیتی است و به اصلاح ادای نوکیسه ها را در می آورد. زیرا این افراد برای اثبات خود و داشته هایشان به دنبال اثر گذاری بیشتر هستند و این اثر گذاری را هم اینفلوئنسری می دانند.

اصلا واژه «اینفلوئنسری» در شبکه‌های اجتماعی به چه معناست؟

اگر من بخواهم مساله اینفلوئنسری را تشریح کنم مفصل است اما واژه اینفلوئنسر در لغت به معنی «تأثیرگذار» است.  اما در دنیای شبکه‌های اجتماعی به کسانی که در یک یا چند شبکه اجتماعی شناخته شده و طبیعتا اثر گذار هم هستند، اینفلوئنسر می‌گویند.

بقول یک از نویسندگان در حوزه بانوان، بخوان اینفلوئنسر، بنویس تأثیرگذار. زیرا روی اقدامات و رفتارها و چیزهای دیگر دارد تأثیر می‌گذارد. جنس اثرگذاری‌هایش را گاهی اوقات روز اول مشخص نمی‌کند. اوایل که کوکایین آمد، خود فروید یکی از کسانی بود که از آن استفاده کرد و از آن تعریف و تمجید کرد و گفت: «چقدر کوکایین خوب است. به من شادابی می‌دهد.» بعد از ۵سال فهمیدند که چه اثرات مخربی دارد.

ما داریم می‌گوییم تأثیرگذار، در حالیکه ۵_۶ سال پیش وقتی می‌گفتیم این‌ها تاثیرگذارند قبول نمی‌کردند. می‌گفتند «بابا ول کن! سخت نگیر!» الان آن تأثیرگذاری، شبیه کوکایین، بعد از ۵_۶ سال مشخص شده است که رفتار تو، قهوه درست کردن تو، ادبیات تو، چه اثراتی بر دیگری می‌گذارد.

البته به تعبیر دیگر اینفلوئنسرها را در حقیقت سلبریتی‌های شبکه‌های اجتماعی نیز می دانند. چناچه شما قبلاً در سلبریتی‌ها می‌دیدید که قربان صدقه‌ها و اقبال‌های این‌چنینی را به مردم نشان می‌دادند. یعنی در واقع می‌توان گفت پیشروان و طلیعه‌داران این مسئله سلبریتی‌ها هستند. خیلی از بازیگرهای مختلفی که در این فضا بودند و در جامعه هم حضور داشتند، در اخبارشان یا در شبکه‌های اجتماعی قبلی  می‌دیدیم عکس‌هایی منتشر می‌کردند که مردم دورشان جمع شده‌اند یا اقبالی از سوی مردم به سمتشان آمده است. اصلا یکی از چیزهایی که در داستان سلبریتی‌ها بود، بحث شهرت و اقبال عمومی بود. اصلاً سلبریتی این را دوست داشت و در صحبت‌هایش می‌گفت من مدیون مردم هستم و… . الان همان مدل حرف زدن، همان ادبیات و همان تفکرات در قالب شبکه‌های اجتماعی انتقال پیدا کرده است و ما با پدیده نوظهوری بنام «اینفلوئنسری» یا به تعبیر جامعه شناختی «مشاهیر دیجیتال» مواجهیم. که خواستگاهش بصورت خیلی پررنگ از شبکه‌های اجتماعی شکل گرفته است و به همین خاطر است که می‌گوییم ما با سلبریتی‌های شبکه‌های اجتماعی مواجهیم. کسانی که همکاری با آن‌ها حتی برای خود سلبریتی‌ها هم افتخار تلقی می‌شود. حتی صدا و سیما، انتشارات‌ها، پایگاه‌های خبری و خبرگزاری‌های ما و دیگر افراد می‌گویند برو مجری یا فردی را انتخاب کن که دارای صفحه پرفالووری باشد. حتی می‌بینیم همین اینفلوئنسرهای شبکه اجتماعی مهمان برخی از برنامه‌های تلویزیونمی شوند و تلویزیون از این بابت خیلی هم خوشحال است.

خب طبیعتا برخی از چهره‌ها که توانمند هم هستند و حرفی برای گفتن دارند توانسته‌اند در شبکه اجتماعی رشد کنند و تبدیل به اینفلوئنسر شوند. اما تا اینجا ما در جهت مخالف با اینفلوئنسرها صحبت کرده‌ایم. مرز کجاست؟ چه خط‌کش و مرزی وجود دارد که یک برنامه تلویزیونی در دعوت از مهمان‌هایش لحاظ کند؟

همین‌طور که ما آسیب‌شناسی می‌کنیم، از آن طرف هم می‌گوییم که اینستاگرام سکویی شبیه به عصر جدید است که می‌تواند یک پرش قوی برای شخصیت شما به همراه داشته باشد. یکی از بحث‌هایی که در دروس «برند سازی شخصی» وجود دارد این است که می‌گویند چه چیزی را از آقای ایکس بگیرید دیگر ایکس نیست. این سوال را هم کسانی که می‌خواهند با بلاگرها کار کنند و هم بلاگر باید از خودش بپرسد. که چه چیز را از خودشان بگیرند دیگر بلاگر نیستند. برخی از اینها اگر رسانه را از آنها بگیرید، هیچ چیزی نیستند! اصلا شخصیت بیزینسی یا فردی موفقی ندارند. من بارها گفته‌ام برخی از فعالان شبکه‌های اجتماعی ادعای بیزینس حرفه‌ای دارند ولی حتی شخصیت بیزیسنی هم ندارند و پول‌های سنگین در می‌آورند. مثل کسی که بنز خریده‌است اما در حد پیکان نمی‌فهمد که چه طور از آن استفاده کند! برای همین است که تعداد زیادی از این افراد کوتوله شخصیتی هستند و بعد از مدتی این مساله از یک جایی بیرون زده‌است و همه فهمیده اند که شخصیت اغلب اینها شبیه کاریکاتور بوده است! اما اگر بخواهیم مرز را متوجه شویم باید بگویم این به کیفیت شخصیت و ارزشمندی محتوایی که تولید می‌کنند بر می‌گردد. بررسی باید همه جانبه انجام شود. شما وقتی می‌خواهید به عنوان تلویزیون با یک اینفلوئنسر یا بلاگر همکاری کنید باید بدانید که او آیا شخصیتی هست که برای خودش بیزینس داشته باشد. یا با چند پست شال بستن پیجش را بالا آورده و هیچ فعالیت مشخص دیگری ندارد. بعد باید بگویی آیا در بیزنیس و مارکت خود، شخصیت منفوری است یا مثبت است؟ قسمت دیگر این است که خود آن شخص و محتوای صفحه‌اش چگونه است؟ آیا قابل قبول است؟ یا خیر. خیلی از این‌ها با افرادی که در دایرکت مرتبط هستند خیلی با بد‌دهنی حرف می‌زنند. و چون اعتراضات نسبت به آنها در روزهای اخیر بسیار زیاد شده است این مساله را همه فهمیده اند.  وگرنه پیش از این صاحبان کسب و کار یا مردم به دلیل ترس از تهدیدهای مختلف برخی از اینها جرات واکنش و افشاگری نداشتند، اما حالا جرات این مساله هم پیدا شده‌است.

به تازگی در فضای اینستاگرام جنبش‌ها و کمپین‌هایی علیه اینفلوئنسرها و بلاگرها صورت گرفته‌است. بسیاری از فروشگاههای اینترنتی و برخط دور هم جمع شدند و از نارضایتی‌ها و بداخلاقی‌هایی که از سوی آنها دیده‌اند صحبت می‌کنند. در سامانه فارس من نیز در همین راستا کمپینی ثبت شده‌است که در کوتاه‌مدت توانسته امضاهای زیادی جمع کند. به نظر شما این فوران یکباره ناشی از چه چیزی است؟

این فوران کنونی ماحصل آن تلنبارهایی است که بلاگرها در این ۵_۶سال مخفی کردند و نشان ندادند. الان یک عقده روانی یا حق ضایع شده ای در تمام بخش جامعه شکل گرفته‌است و هرکس دستش می‌رسد می‌خواهد یک چنگی بزند. زیرا صاحب کسب و کار از هر اتفاقی می‌ترسید. بعضی از صاحبان کسب و کار می‌گفتند الان برخی از بلاگرها این کار را کرده‌اند که اگر صاحب کسب و کاری اعتراض کند به او می‌گویند یا دهنت را ببند یا آبرو و اعتبارت را از بین می‌برم و به همه می‌گویم کلاهبرداری! برخی از آنها هزینه‌های چند ۱۰ میلیونی به آژانس‌های تبلیغاتی می‌دهند تا برخی را حمله ریپورتی بکنند تا صفحه مجازی‌شان بپرد.

اگر بخواهید یک تعریف مشخص برای بررسی آسیب‌های فضای اینفلوئنسر مارکتینگی که وجود دارد بدهید چه می‌گویید؟ آن‌ها را باید از چه جنبه‌هایی مورد مطالعه قرار داد و آسیب‌هایشان را بررسی کرد؟

ما به صورت کلی سه دسته اشکال در این مسئله داریم: تعرفه، رفتار، محتوا. به برخی از صفحات هر سه دسته اشکال وارد است، به برخی دوتا و به برخی از آنها یکی از این اشکال‌ها. اینکه به هیچ یک از صفحات اینفلوئنسری در بین بیش از یک میلیون صفحه اینفلوئنسری که ما داریم از نانواینفلوئنسر و میکرواینفلوئنسر گرفته تا مگا اینفلوئنسر، هیچ یک از این اشکالات وارد نباشد، بشدت کم است.

در بخش تعرفه نیازمند ارائه تعرفه بر اساس مولفه های کارشناسی و قابل ارزیابی می باشد.

در بخش رفتار ، نیازمند برخورد حرفه ای و منصفانه و محترمانه با صاحبان کسب و کار هستیم.

اصلاح رفتار در سه مرحله :

دریافت تبلیغ
انجام و حین تبلیغ
پایان تبلیغ

در بخش محتوا نیازمند تولید محتوای ارزشمند و مفید هستیم .

اینفلوئنسر مارکتینگ چیست؟ اینفلوئنسر مارکتینگ یا همان بازار تأثیرگذار شاخه‌ای از بازاریابی است که به محوریت انسان شکل می‌گیرد و اجرا می‌شود. پس ما با یک بازاریابی مواجهیم که حول انسان می چرخد. این انسان چکار می‌کند؟ وقتی مارکتینگ به آن اضافه می‌شود، اشخاصی را که خریداران بالقوه هستند را باید بتواند روی خریدشان تأثیرگذار باشد. درواقع گفتیم اینفلوئنسرها افرادی هستند که روی تعدادی از افراد تأثیر می‌گذارند. اگر صرفاً اینفلوئنسر باشند که خب کاری با مارکت نداریم ولی اگر بحث مارکتینگ باشد باید روی خرید مخاطبین خود با صداقت و اصولی تاثیربگذارد. پس در فضای مارکتینگ جنس اثرگذاری روی خرید محصول و اعتباربخشیدن به برند است.

باتوجه به همین نکته است که ما در بحث تعرفه می گوییم غیر کارشناسی مشخص شده است! زیرا می‌بینیم که تعرفه ای را خانم بلاگر یا اینفلوئنسر به صاحب کسب و کار می‌دهد و در قبالش هم می‌گوید من تضمینی نداده‌ام که برای تو فروش ایجاد کنم. در حالیکه جنس مارکتی که او هست این است که روی محصول من باید اثر بگذارد. می‌گوید تفنگ نگذاشته‌ام روی سر مشتری که باید خرید کند، خب کسی هم تفنگ روی سر تو نگذاشته است که با این تعرفه کار کنی! چرا با تعرفه ۸ یا ۴۰ میلیون تومانی کار می‌کنی درحالی که فروشت برای آن بیزینس ۵میلیون تومان یا حتی صفر است؟ تو اگر می‌گویی این کار شغل من است و یک اینفلوئنسر بیزینسی هستی که واژه بیزینس کنار اسمت وجود دارد، پس باید بتوانی روی محصول بیزینس من اثرگذار باشی. خانمی که برای یک تک‌استوری ۱۵میلیون دریافت می‌کند، مگر وارن‌بافت هستی که می‌خواهی بر قوه خرید من در ۱۵ثانیه اثر بگذاری؟ خب طبیعی است که نمی‌توانی!

شما اگر بخواهی اصولی پیش بروی اصلاً محال است این حجم تبلیغات روزانه و هفتگی داشته باشی. ببینید در بازاریابی معروف است که می‌گویند: در دنیای کنونی مردم از شما محصول را نمی‌خرند، حست را می‌خرند، وقارت را می‌خرند، صداقتت را می‌خرند. این مؤلفه‌ها است که از تو خریداری می‌شود نه کالا! اما حال می بینیم که اینفلوئنسر خودش به کالا تبدیل شده‌ است و کالایی را معرفی می‌کند. یعنی هم خودت مصرف گرا شده ای و هم سفیر مصرف گرایی هستی. لذا طبیعی است دیگر ارزش افزوده و ارزشمندی نداری!

به همین دلیل من همیشه می‌گویم کیفیت صفحه زمانی ارتقا پیدا می‌کند که کیفیت شخص صاحب صفحه ارتقا پیدا کند. وقتی ما با یک صاحب بی‌کیفیت مواجه هستیم، طبیعتاً با یک صفحه بی‌کیفیت مواجهیم. ولو اینکه گه‌گداری خروجی‌های خوبی هم داشته باشد.

اینفلوئنسرهای ایرانی موجود بیشتر از چه جنس افرادی هستند؟ آیا خیلی باهوشند؟ خیلی تجارت و بازاریابی می‌دانند که توانسته‌اند به درآمدهای کلان برسند؟

این را بدانید که اینفلوئنسرنماها افراد باهوشی نیستند، فقط زرنگ‌اند! بین باهوشی و زرنگی فرق هست. این افراد غالباً افراد زرنگی هستند که درواقع کمی قسمت تقلیدشان هم قوی است، کمی حدس و گمانشان خوب است، ریسکشان خوب است، وقت گذاشتنشان خوب است و چیزهای دیگر. اما افرادی نیستند که لزوماً باهوش باشند یا سلامت شخصیتی‌شان را در این فضا لزوماً حفظ کرده باشند. برخی از این افراد بخاطر همین حرص و ولع زرنگ بودن در فضای بیزینسی، بازاریابی را با گرگ بودن اشتباه گرفته‌اند. گرگ بودن مبتنی بر ادبیات نظام سرمایه داری، جامعه را تبدیل به یک جنگلی می‌کند که می‌گوید در بازار اگر نخوری، تو را می خورند! همان ادبیات در اینفلوئنسرهای ما وارد می‌شود و یکی‌شان نسبت به تعرفه ۶۰ میلیونی اش می‌گوید: «می‌تونم می‌ گیرم، می‌تونی بگیر!» یعنی من بعنوان کسی که دارم بیزینس انجام می دهم، وقتی وارد این فضا می‌شوم می‌ببینم کاملاً ادبیات نظام سرمایه‌داری وارد اینفلوئنسر مارکتینگ شده است. پس این خوراک فکری اقتصادی دارد به این سمت هم می‌آید. این می‌شود که خانمی که ه را از ب تشخیص نمی‌دهد، می‌آید و این‌ها را فقط بلغور و دیکته می‌کند.

چرا بیشتر اینفلوئنسرهای فعال به خصوص در حوزه سبک زندگی خانم هستند؟ و در مرحله بعد چرا بیشتر دنبال کنندگان و کاربران فعال در اینستاگرام که در حسرت و رویای این افراد هستند هم خانم هستند؟ آیا مطالعه‌ای در زمینه وجود دارد؟

در مورد اینستاگرام باید گفت آقایان بیشتر تماشاگر هستند و خانم‌ها بیشتر فعال هستند.به همین دلیل می‌توان گفت جمعیت فعال شبکه‌های اجتماعی خانم‌ها هستند و کثرت جمعیت با آقایان است. البته الان فضا از لحاظ جمعیت دارد به هم نزدیک می‌شود.

اینکه چرا بیشتر بلاگرها خانم هستند، بخشی از آن بخاطر فرهنگ‌های غلط ماست. استقلال خانم‌ها در دوره‌های مختلف زیاد زیر سؤال رفته است و الان زمینه قدرت‌نمایی و به نمایش کشیدن آن استقلال فراهم شده است، برای اینکه بگوید من وجود دارم و می‌توانم اثر بگذارم. خانم‌دیگری هم دنبال می‌کند چون این بلاگر استقلال فردی دارد و او نیز به چنین خصلتی علاقمند است تا ببنید و در زندگی خود این مسیر را پیاده کند.

الان این مساله باعث شکاف ها و آسیب های خانوادگی نیز شده است. در بین خانواده‌های بلاگرنماها، درآمد خانم‌هایی که بلاگر هستند و همسرشان شغل دیگری دارد، بیشتر است، باعث مشکلات جدی زناشویی شده و مثلاً خانم بلاگر مدام می‌گوید همه زندگی را من خریده‌ام وگرنه تو با کدام حقوق می‌توانستی این‌ها را بخری؟استقلال زن‌ها اشتباه نیست اما چرا کار به اینجا می‌کشد؟ چون ما دچار فقدان الگوی صحیح هستیم. یک قسمت این آسیب‌ها از یک جایی به بعد دیگر اینستاگرام نیست. این‌طور جاها باید یک روانشناس کاربلد پا پیش بگذارد و درباره اصول زندگی زناشویی و چالش این چنینی صحبت کند.

به نظر شما آینده جامعه‌ای که چنین اینفلوئنسرهایی داشته باشد و به آن‌ها اقبال داشته باشد چه خواهد شد؟

محتوای حداقلی و زرد، مخاطب و مردم را حداقلی می‌کند. مردم حداقلی جامعه را حداقلی می‌کند، جامعه حداقلی کشور را حداقلی می‌کند و کشور حداقلی دیگر رویای پیشرفت را باید ببوسد و کنار بگذارد. چرا؟ چون اندیشمندان و نخبگان ما می‌بینند سال‌ها دارند در اندیشه و هنر و سینما یا سایر صنایع کار و مطالعه می‌کنند بعد یک دختر با سس‌ماست و کلیپ‌های داخل پارک الان ترکیه است و دنبال‌کنندگان میلیونی و درآمدهای بالایی دارد. یک اتفاقی اینجا دارد می‌افتد: نخبه‌سوزی و شخصیت‌سوزی.

طرف می‌گوید آقا هرچه چیپ‌تر و سبک‌تر، موفق‌تر. تا پریروز اگر ایده احمقانه‌ای وجود داشت ما به طرف می‌خندیدیم، اما الان پیج داریم در راستای ایده‌های احمقانه با نزدیک به یک میلیون فالوور! می‌خواهم بگویم اینکه یک قسمت محتوا سرگرمی باشد اشکالی ندارد ولی اینکه تمام دنیای ما متوجه یک سرگرمی باشد و در نازل‌ترین سطح باشیم، اتفاقی که می‌افتد این است که خانم شوهردار در جلسه مشاوره‌اش می‌گوید چرا همسر من مدل همسر فلان‌ بلاگر نمی‌نشیند تا بند کفش مرا ببندد. یا دختری فشار می‌آورد که چرا مثل فلان شخص پدر و مادر من با بادکنک‌های هلیومی و تزیینات فلان‌طور برایم تولد نمی‌گیرند. یا آن خانم می‌گوید چرا من در اتاقم را باز می‌کنم نباید با یک صحنه گل رز کف اتاق مواجه شوم؟ یعنی یک زندگی در قاب سلفی که دائماً باید سرت در گوشی باشد.

در مورد مافیاهایی که در بین اینفلوئنسرها وجود دارد توضیح بدهید. این مافیا چگونه و به چه شکل است؟

ما هزینه‌های ماهانه تا سالانه داریم. این گزارشی که خدمتتان عرض می‌کنم از صفحه دنیای اقتصاد است که کمی هم تحقیقات خودم را به آن افزوده‌ام:

آمارها حاکی از آن است که تنها در اینستاگرام، بیش از ۵۰ پیج اینفلوئنسر ایرانی بالای ۳میلیون دنبال‌کننده دارند و فالوورهای بیش از ۶۰۰پیج بالای یک میلیون دنبال‌کننده است. هزینه متداول سفارش تبلیغات در صفحات اینفلوئنسرهای اینستاگرام، مبلغی درحدود ۱ تا بیش از ۱۰۰میلیون است (دنیای اقتصاد نوشته بود ۵تا۱۰۰ ولی ایشون گفت ۱ تا ۱۰۰) و هر کدام از اینفلوئنسرهای اینستاگرام، روزانه تعداد قابل‌توجهی از چنین ویدئوها و استوری‌های تبلیغاتی را در صفحات خود با مخاطبانشان به اشتراک می‌گذارند. برآوردهای مرکز پژوهشی بتا (پلتفرم تحلیل داده‌های شبکه‌های اجتماعی) نشان می‌دهد تنها درآمد حاصل از تبلیغ و اطلاع‌رسانی توسط اینفلوئنسرهای اینستاگرامی در سال، مبلغی حدود هزار میلیارد تومان است. به‌طوری که می‌توان گفت مجموع درآمد ۶۰۰ اینفلوئنسر برتر اینستاگرام فارسی در یک‌سال چیزی درحدود درآمدی است که سازمان صداو سیما از تبلیغات به‌دست می‌آورد.

نکته‌ای که مهم است این است که فقط خود اینفلوئنسرها گردش مالی‌شان یک‌هزارمیلیارد تومان سالانه است! هزار میلیارد تومان در سال فقط برای خودشان است. شما به این گردش مالی آژانس‌ها و دیجیتال مارکترهایی که با این‌ها همکاری می‌کنند هم اضافه کنیدکه برخی بصورت نادرستی با باد کردن یک عده و کارهای دیگر افرادی را بالا می‌آورند و پول های هنگفتی را مضاف بر عدد اعلام شده برای خود و بلاگر مورد نظر رقم می زنند.

گردش مالی مافیای کنکور طبق آخرین گزارش‌ها حدود دوهزار میلیارد تومان است. ما با یک مافیایی مواجه هستیم که به اندازه مافیای کنکور بزرگ است. هزار میلیارد تومان گردش مالی سالانه‌شان است. بنابراین ما الان با فضایی مواجهیم که مافیاهایی بعضا از جنس آژانس‌ها، مشاورها و خود بلاگرها هستند.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.