استبداد علیه اقتصاد؛ آغاز افول چین (۲)
26 مهر 1400 - 9:22
شناسه : 23605
2
اجماع رایج، در واشنگتن و خارج از آن، این است که چین در حال پیشی گرفتن از ایالات متحده است. شواهد زیادی پشتوانه این دیدگاه است. پکن یک قدرت تجدیدنظرطلب مقتدر است که عزم بازسازی نظام بین‌المللی را دارد، اما اگر به نظر می رسد پکن عجله دارد، به این دلیل است که ظهور آن تقریباً به پایان رسیده و زمان چین برای ایجاد نظم جهانی چین‌محور رو به پایان است. با این حال این ادراک نباید منجر به رضایت خاطر واشنگتن شود، چراکه قدرت‌های رو به رشد وقتی ثروتشان محو و دشمنی‌های‌شان تکثیر می‌شود، اغلب تهاجمی‌تر و گستاخ‌تر می‌شوند، و چین در حال طی طریقی است که غالباً به تراژدی ختم می‌شود: صعودی سرگیجه‌آور و به دنبال آن شبح یک سقوط سخت.
منبع : انتخاب به نقل از فارن افرز
پ
پ

 مایکل بکلی استادیار علوم سیاسی در دانشگاه تافتس و جین کرکپاتریک و هال برندز، استادتمام امور بین‌الملل در دانشکده مطالعات بین المللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز در مقاله‌ای برای فارن افرز استدلال کرده‌اند که با گذشت ۲دهه از ابتدای قرن بیست‌ویکم، چین به نقطه اوج خود رسیده و احتمالاً از این پس افول این کشور آغاز می‌شود. افولی که به باور نویسندگان به مراتب خطرناک‌تر از صعود آن بوده است. 

در دهه گذشته چین به قدری در حال رشد بوده است که بسیاری از ناظران تصور می کنند، ظهور و غلبه این کشور اجتناب ناپذیر است. در حقیقت، صلح و رفاه چند دهه گذشته چین یک ناهنجاری تاریخی است که ناشی از چندین روند زودگذر است.

اما پکن توانست رشد کند زیرا پس از مرگ مائو دولت چین عمدتا متعهد به اصلاحات بود. چین همچنین دارای جمعیت مناسبی بود و بزرگترین سود جمعیتی را در تاریخ مدرن تجربه کرد. این مزیت جمعیتی نتیجه تصادفی نوسانات سیاست‌های سرسختانه بود.

همچنین توضیح داده شد که چین برای تأمین غذا و آب شهروندان خود و بیشتر مواد اولیه صنایع خود به کمک خارجی زیادی احتیاج نداشت. برای حدود ۴ دهه دسترسی آسان به این منابع، به علاوه نیروی کار ارزان و قوانین ضعیف حفاظت از محیط زیست، این کشور را به یک نیروگاه صنعتی و گارگاه تولیدی جهان تبدیل کرد و زمینه ساز رشد معجزه‌وار چین در دو دهه نخست قرن ۲۱ شد. 

اما ثروت‌های بادآورده دوره‌ای برای همیشه دوام نمی‌آورند.

هبوط چین در چنگ دیکتاتور

امروز چین عرصه مشکلات عدیده شده است که تا حد زیادی با تلاش دولت چین، پنهان مانده‌اند و مقابله با این مشکلات به ویژه دشوار خواهد بود زیرا چین در حال حاضر توسط دیکتاتوری اداره می شود که کارآیی اقتصادی را پیوسته فدای قدرت سیاسی می کند.

بنگاه‌های خصوصی بیشتر ثروت کشور را تولید می کنند، اما در دوران ریاست جمهوری شی جین پینگ، شرکت های خصوصی از فقر سرمایه رنج می برند. در عوض ، شرکت های دولتی ناکارآمد ۸۰ درصد وام ها و یارانه های دولتی را دریافت می کنند.

رونق چین توسط کارآفرینان محلی هدایت شد ، اما کمپین مبارزه با فساد مالی شی ، رهبران محلی را از مشارکت در آزمایش‌های اقتصادی ترسانده است. دولت وی اساساً اخبار منفی اقتصادی را غیرقانونی اعلام کرده و اصلاحات هوشمند را تقریباً غیرممکن کرده است ، در حالی که موجی از مقررات سیاسی مربوط به نوآوری در راه است.

از آنجا که چین قاطع تر و مستبدتر شده است ، جهان برای رشد چین کمتر مناسب می‌شود. پکن از زمان بحران مالی سال ۲۰۰۸ با هزاران موانع تجاری جدید روبرو شده است. اکثر اقتصادهای بزرگ جهان شبکه های مخابراتی خود را از سیطره چین دور می کنند. استرالیا ، هند ، ژاپن و دیگر کشورها به دنبال حذف چین از زنجیره تامین خود هستند.

تقلا در باتلاق اقتصادی

با پایان تعطیلات چهار دهه ای خود از  مسیر کلی تاریخ ، چین اکنون با ۲ روند رو به رو است: «کند شدن رشد» و «محاصره استراتژیک»؛ و این ۲ تهدید پایان ظهور آن را رقم می زند.

با توجه به مشکلات انباشته شده، اقتصاد چین وارد طولانی‌ترین کندی رشد در دوران پس از مائو شده است.

نرخ رشد تولید ناخالص داخلی چین از ۱۵ درصد در سال ۲۰۰۷ به شش درصد در سال ۲۰۱۹ کاهش یافت، آن هم قبل از اینکه COVID-19 رشد را به کمی بیش از ۲ درصد در سال ۲۰۲۰ برساند. حتی احتمالاً این ارقام مبالغه آمیز است: مطالعات دقیق نشان می دهد که نرخ واقعی رشد چین می تواند به اندازه نصف رقم ذکر شده در فهرست دولت باشد.

بدتر از آن ، بیشتر رشد تولید ناخالص داخلی چین از سال ۲۰۰۸ به این سو ناشی از تأمین سرمایه دولت از طریق اقتصاد بوده است. هزینه های محرک را کم می‌کند و اقتصاد چین به سختی در حال رشد است.

بهره وری ، عامل اصلی ایجاد ثروت ، بین ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۹ بالغ بر ۱۰ درصد کاهش یافت و این بدترین افت در یک قدرت بزرگ از زمان اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۸۰ محسوب می‌شود.

ه عنوان مثال ، پکن ده‌ها میلیارد دلار برای صنعت ریزتراشه داخلی هزینه کرده است اما هنوز ۸۰ درصد از نیازهای قابل محاسبه این کشور به واردات متکی است. چین ده‌ها میلیارد دلار صرف بیوتکنولوژی کرد، اما واکسن‌های کووید -۱۹ آن نمی تواند با واکسن های تولید شده در کشورهای دموکراتیک رقابت کند.

نوآوری چین را از کند شدن رشد نجات نمی دهد. و این رکود سیستم را متزلزل خواهد کرد زیرا تهدید دیگری به نام محاصره استراتژیک، شدیدتر می شود.

نشانه های این رشد غیرمولد در همه جا وجود دارد. چین بیش از ۵۰ شهر ارواح دارد، مراکز شهری با بزرگراه و خانه، اما جمعیت ندارند. تقریباً دو سوم پروژه های زیربنایی چین هرگز هزینه ساخت خود را جبران نمی کنند.

نتیجه ، بدون شگفتی ، بدهی های خارج از کنترل است. بدهی کلی چین بین سال های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۹ هشت برابر شد. ما می دانیم که این داستان چگونه به پایان می رسد: با حباب های سرمایه گذاری که در رکود طولانی مدت سر ریز می‌شود. در ژاپن ، وام بیش از حد منجر به سه دهه رشد حداقلی شد. در ایالات متحده ، باعث رکود بزرگ شد. با توجه به حجم کوه بدهی چین ، رکود آن می تواند بدتر باشد. مشکلات اورگراند ، توسعه دهنده املاک چینی که به شدت بدهکار است ، ممکن است نشانه هایی از آینده باشد.

کمونیست‌ها شکست خود را نمی‌پذیرند

این حزب شکست خود را نمی پذیرد: شی امیدوار است با نوآوری های تکنولوژیکی رشد سریع خود را از سر گیرد و هزینه های تحقیق و توسعه از سال ۲۰۰۶ سه برابر شده است.

با این حال این تلاش ها باعث افزایش بهره وری نشده است و چین در بالاترین میزان حضور خود در صنایع فناوری، هنوز سهم کوچکی از بازارهای جهانی را به خود اختصاص داده است.

دلیل اصلی این است که سیستم تحقیق و توسعه از بالا به پایین چین، اگرچه در بسیج منابع عالی است ، اما جریان باز اطلاعات و سرمایه لازم برای نوآوری پایدار را خفه می کندسرکوب سیاسی مداوم ، با ایجاد انگیزه مطابقت فکری ، مشکل را پیچیده تر خواهد کرد.

سقوط بی‌صدای اقتصاد چین؛ محاصره استراتژیک اژدها(۳)

در ادامه بخش سوم مقاله را بخوانید.

در محاصره آتش

اوراسیا غالباً تله ای برای هژمون‌های مشتاق بوده است: تعداد زیادی از دشمنان در این نزدیکی وجود دارند که می توانند با ابرقدرت های دریایی مشترک باشند. برای تقریباً ۴۰ سال ، چین در حال ظهور با کوچک جلوه دادن جاه طلبی های جهانی خود و حفظ روابط دوستانه با ایالات متحده از محاصره راهبردی اجتناب کرد. اما آن دوره به پایان رسیده است. از آنجا که پکن در دریای چین جنوبی، تنگه تایوان و جاهای دیگر تهاجمی تر شده است ، تقریباً در همه جا خصومت ایجاد کرده است.

کشورگشایی چین، جرقه جنگ جهانی سوم؟

در طول پنج سال گذشته ، ایالات‌متحده تعامل را رها کرده و از راهبرد جدید مهار استقبال کرده است. واشنگتن بزرگترین توسعه دریایی و موشکی خود را در یک نسل انجام داده، تهاجمی ترین تعرفه های خود را از جنگ جهانی دوم وضع کرده و شدیدترین محدودیت های خود را برای سرمایه گذاری خارجی از زمان جنگ سرد اعمال کرده است؛ و همه اینها به چین مربوط می شود. فروش سلاح و حمایت نظامی از دولت‌های حاضر در خط مقدم افزایش یافته است. تحریم‌های تکنولوژیکی ایالات‌متحده هوآوی و دیگر شرکت‌های چینی را تخریب می کند.

شی جین پینگ از خود می پرسد که آیا می تواند به تعهدات بزرگ خود عمل کند یا خیر. و آن زمان است که جهان باید واقعاً نگران شود.

چرخش ایالات متحده علیه چین به واکنش گسترده تری علیه قدرت پکن کمک کرده است. در شمال شرقی آسیا، تایوان بیش از پیش مصمم به حفظ استقلال خود شده است و دولت یک استراتژی دفاعی جدید جسورانه را تصویب کرده است که فتح جزیره را بسیار سخت می‌کند. ژاپن موافقت کرده است تا با آمریکا برای جلوگیری از تجاوز چین در منطقه همکاری نزدیک داشته باشد. پکن از طریق جنگ طلبانه خود به اتحاد آمریکا و ژاپن یک بازیگر صریح ضد چین داده است.

کشورهای اطراف دریای چین جنوبی نیز در حال کنترل و رصد چین و افزایش حفاظت هستند. ویتنام در حال خرید موشک های متحرک ساحلی ، زیردریایی های تهاجمی روسیه ، هواپیماهای جنگنده جدید و کشتی های سطحی مجهز به موشک های کروز پیشرفته است. سنگاپور بی سر و صدا به یک شریک مهم نظامی ایالات متحده تبدیل شده است. اندونزی هزینه های دفاعی خود را ۲۰ درصد در سال ۲۰۲۰ و ۲۱ درصد دیگر در سال ۲۰۲۱ افزایش داد. حتی فیلیپین که در بیشتر دوره ریاست جمهوری رودریگو دوترته از چین حمایت کرد ، اکنون ادعاهای خود را در دریای چین جنوبی تکرار می کند و گشت های هوایی و دریایی را افزایش می دهد.

بلندپروازی های چین پاسخی را فراتر از شرق آسیا ، از استرالیا تا هند و اروپا ، برانگیخته است. هر جا که پکن فشار می آورد ، گروهی از رقبا که در حال رشد هستند عقب نشینی می کنند. گفتگوی امنیتی چهار جانبه-مشارکت راهبردی که شامل استرالیا ، هند ، ژاپن و ایالات متحده می شود؛ به عنوان نقطه مرکزی همکاری ضد چین در میان قدرتمندترین دموکراسی‌های هندوپاسیفیک (هند و اقیانوس آرام» ظاهر شده است.

اتحاد جدید AUKUS (استرالیا – انگلستان – ایالات متحده) هسته اصلی آنگلوسفر را در برابر پکن متحد می کند. ایالات متحده در حال ایجاد ائتلاف های کوچک کوچک است تا اطمینان حاصل کند که دموکراسی های پیشرفته در فناوری های کلیدی پیشرو هستند ، در حالی که G-7 و ناتو مواضع سخت تری در مورد تایوان و سایر موضوعات دارند.

مطمئناً همکاری ضد چین همچنان در حال پیشرفت است ، زیرا بسیاری از کشورها هنوز به تجارت با پکن متکی هستند. اما همین مشارکت های بهم پیوسته می تواند در نهایت یک حلقه محاصره دور پکن ایجاد کند.

افول چین خطرناک‌تر از ظهور آن است

چین یک قدرت ظهورکرده است، نه یک قدرت در حال رشداین کشور دارای قابلیت‌های ژئوپلیتیکی مهیب است ، اما بهترین روزهای آن پشت سر گذاشته شد. این تمایز اهمیت دارد، زیرا چین جاه طلبی‌هایی را دنبال کرده که اکنون ممکن است نتواند بدون اقدامات شدید به آنها برسد.

هدف حزب کمونیست چین بازپس گیری تایوان، تسلط بر غرب اقیانوس آرام و گسترش نفوذ خود در سراسر جهان است. شی اعلام کرده است که چین به دنبال آینده ای است که در آن «ما در ابتکار عمل پیروز شویم و موقعیت غالب را داشته باشیم». با وجود کند شدن رشد اقتصادی و رویارویی چین با جهانی متخاصم، این رویا در حال فروپاشی است.

این ممکن است برای واشنگتن خبر خوبی به نظر برسد: شانس اینکه چین بدون زحمت از آمریکا سبقت بگیرد کم است. اما کاملاً اطمینان‌بخش نیست. با توجه به مشکلات چین ، آینده برای پکن خطرناک به نظر می رسد. شبح رکود مقامات حزب کمونیست را درگیر خود خواهد کرد. شی جین پینگ از خود می پرسد که آیا می تواند به تعهدات بزرگ خود عمل کند یا خیر. و آن زمان است که جهان باید واقعاً نگران شود.

قدرت های تجدیدنظرطلب وقتی خطرناک می شوند که فاصله بین جاه‌طلبی‌ها و توانایی‌های آنها غیرقابل مدیریت به نظر برسدوقتی پنجره راهبردی یک قدرت ناراضی شروع به بسته شدن می کند، حتی یک تلاش با احتمال پیروزی کم، بهتر از هبوط تحقیرآمیز به نظر می رسد.

وقتی رهبران اقتدارگرا نگران هستند که افول ژئوپلتیک مشروعیت سیاسی آنها را از بین می‌برد ، اغلب ناامیدی به دنبال دارد. به عنوان مثال، آلمان جنگ جهانی اول را آغاز کرد تا مانع از خرد شدن آرمان‌های هژمونیک خود توسط انگلیس ، روسیه و فرانسه شود. ژاپن جنگ جهانی دوم را در آسیا آغاز کرد تا مانع خفه شدن امپراتوری، توسط ایالات‌متحده شود.

 

قدرت های تجدیدنظرطلب وقتی خطرناک می شوند که فاصله بین جاه طلبی ها و توانایی های آنها غیرقابل مدیریت به نظر برسد. وقتی پنجره راهبردی یک قدرت ناراضی شروع به بسته شدن می کند ، حتی یک دور کم احتمال برای پیروزی بهتر از فرود تحقیرآمیز به نظر می رسد. وقتی رهبران اقتدارگرا نگران هستند که افول ژئوپلتیک مشروعیت سیاسی آنها را از بین می برد ، اغلب ناامیدی به دنبال دارد. به عنوان مثال ، آلمان جنگ جهانی اول را آغاز کرد تا مانع از شکستن خواسته های سلطه طلبانه خود توسط یک انگلیس ، روسیه و فرانسه شود. ژاپن جنگ جهانی دوم را در آسیا آغاز کرد تا از خفه شدن امپراتوری ایالات متحده جلوگیری کند.

اوضاع اصلامساعد نیست

امروز چین در حال بررسی بسیاری از جعبه های نگران کننده است. کند شدن رشد؟ تیک. محاصره استراتژیک؟ تیک. رژیم  استبدادی با منابع مشروعیت ارگانیک اندک؟ تیک. تبر تاریخی برای جاه‌طلبی‌های باج‌طلبانه؟ تیک بزنید و بررسی کنید. در واقع ، چین در حال حاضر مشغول انجام این شیوه ها است؛ تجمع بی وقفه نظامی ، جستجوی حوزه های نفوذ در آسیا و فراتر از آن ، تلاش برای کنترل فناوری ها و منابع حیاتی.

اگر برای محاسبه احتمال تجاوز از سوی یک قدرت در اوج فرمولی وجود داشته باشد ، چین عناصر کلیدی آن را دارد.

بسیاری از ناظران بر این باورند که چین امروز در حال افزایش وزن خود است زیرا از صعود خود بسیار مطمئن است. به نظر می رسد شی گمان می کند کووید۱۹ و بی‌ثباتی سیاسی در ایالات‌متحده امکانات جدیدی را برای پیشرفت ایجاد کرده است.

اما احتمال بیشتر و بسیار ترسناک‌تر این است که رهبران چین مصمم به حرکت سریع باشند زیرا زمان آنها رو به پایان است. وقتی کشوری که می خواهد جهان را دوباره مرتب کند به این نتیجه برسد که ممکن است نتواند این کار را به صورت مسالمت آمیز انجام دهد، چه اتفاقی می‌افتد؟ تاریخ و رفتار کنونی چین نشان می‌دهد که اوضاع هیچ خوب نیست.

 

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.