به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «کابینهاش دوام نیافت و سال ۱۳۰۰ در چنین روزی از ریاست دولت کنار کشید. به گفته خودش در تمام دوره حدودا سه ماهه نخستوزیری با رضاخان که «در هیات دولت مینشست و حرفهای نامربوط میزد که به کارش ارتباطی نداشت» درگیر بود.
اما بعد از سقوط دولتش، به کمک همین رضاخان از مرگ نجات پیدا کرد، زیرا شب کودتا، او و رضاخان همراه با دیگر اعضای اصلی کودتا قسم خورده بودند که از این به بعد هر اتفاقی که افتاد، حتی در سختترین شرایط و بدترین اختلاف نظرها خون یکدیگر را نریزند.
بعدها میگفت: «روزی که مرا عزل کردند و اشرار قصد جانم را داشتند، رضاخان به حرمت همان قسم شب سوم اسفند جان من را حفظ کرد. قاعدتا باید به انتقام آن همه بیآبرویی برای رجال ایران، به دست اجامر و اوباش قطعهقطعه میشدم، ولی رضاخان سردارسپه مرا صحیح و سالم از تهران خارج کرد و یک دسته قزاق را تا مرز مسئول حراست جان من ساخت.»
صدرالدین الهی در مصاحبهای از او پرسیده بود: «آیا درست است که شما میخواستید با عنوان دیکتاتور، دولت را به دست بگیرید؟» و سیدضیا پاسخ داده بود: «بله، چنین عنوانی را از احمدشاهقاجار خواسته بودم.» الهی گفت: «آقا! دیکتاتور معنی خوشی در فارسی ندارد و حتی در زبانهای امروز اروپایی هم لغت مذمومی است.»
سیدضیا خندید و گفت: «اولا این متجددین اروپایی معنای دیکتاتور را بد کردهاند. میدانید که در روم قدیم هر وقت مملکت دچار بحران میشد، کنسولها که در حقیقت ادارهکننده مملکت بودند، از میان قضات برجسته یک نفر را به مدت حدود شش ماه تا یک سال به عنوان دیکتاتور انتخاب میکردند تا او با اقدامات فوقالعاده و تدابیر خاص اوضاع را روبهراه کند و کار را دوباره تحویل کنسول بدهد. این سنت، یعنی انتخاب مرد بحران تقریبا هفت قرن در روم قدیم سابقه داشت و بعد از قتل ژولیوس سزار ملغی شد. اما سنت وجود یک دیکتاتور، یعنی مرد بحران، همیشه وجود داشت. مثلا شما فکر میکنید ناپلئون بناپارت کی بود؟»
الهی پرسید: «شما میخواستید ناپلئون بشوید؟» و سیدضیا پاسخ داد: «نه، این که من گفتم عنوان دیکتاتور به من بدهید، منظورم همان مصلح مقتدر بود.»
الهی گفت: «آخر حدود همان سالها یک ایتالیایی یا به قول سرکار مردی به اسم موسولینی روی کار آمد و بساط دیکتاتوری برپاکرد.»
سیدضیا، مثل کسی که بخواهد مچگیری کند، گفت: «آقا… آقا… موسولینی یک سال بعد از من سر کار آمد. به علاوه اگر هم عنوان دیکتاتور گرفت در مقام سنت رومی عنوان درستی بود. به علاوه او سرباز زخمخورده جنگ اول جهانی بود. حزب داشت، دار و دسته داشت. اولش هم میگفت که سوسیالیست است. موسولینی را چه ربطی به من؟ من آمده بودم که یک کار خراب را درست کنم. لقب دیکتاتور را هم در معنای اصلی آن به حساب مصلح مقتدر میخواستم. مرحوم احمدشاه از این کلمه ترسید و حکم را آنطور که من میخواستم، ننوشتند.»
انتهای پیام
ثبت دیدگاه