پنجاه به بعد دنيای شادی و تفريح و رنگ و خوشىهای كوتاه و طولانی مدت است. احساس اينكه در نيمه دوم زندگی هستی، به تلاش بيشترى میپردازی تا آرزو های انجام نشده جوانی را بهدست آوری. میدانى زمانی برای جبران هيچ چيزی نيست. پس میكوشی هر كارى را به نحو احسن انجام دهی.
با عينک دقت و تيزبينانه پنجاه سالگی همه جوانب را میسنجی. ديگر فردایی وجود ندارد. هرچه پارچه در صندوق ذخیره كردی با مد امروز میدوزی تا قديمی بودنش را از چشمها دور كنی.
روز مبادا همین امروز است. آدرنالین را در مهمانیها با رقص نشان میدهی. با هر آهنگی مستانه طنازی میكنی. با سوار شدن تلهكابين و انواع بازيهای هيجانآور توانایی خودت را میسنجی. سعی میكنی امروزت را خوب و خوش باشي…
ناتوانیهای جسم را از همه پنهان میكنی.
پنجاه به بعد دنيای متفاوت از جوانب است. بیشتر خواهانِ عشقی. حتى حوصله قهر و غر زدن نداری. میدانى يک لبخند درمان همه مشكلات است. پنجاه سالگی به بعد يعنى قهقهه و شادی و تفريح. پنجاه سالگی يعنی درايت در وقت و هزینه! سنجيده گفتن و بهموقع سكوت كردن. فكر به گذشتهها و ناكامیها و تفريحها و عشقهای ريز و درشت و دور و نزديک!
پنجاه به بعد يعنی درك بهتر خدا… نيايش… سر به آسمان بلند كردن… يک نوع گذرگاه از جهل به دانش، به تجربه، به خبره شدن! تمايل به آموزش تجربه ها، به كسانی كه حتى فقط يک سال از تو كوچكترند. خواندن و گوش كردن. محو افق شدن. نه به ياد گذشته و آه و افسوس. برعکس، به فكر تجربههای جديد هستی. اینهمه موقعیت كه بايد تجربه كنی.
نيمه دوم زندگی كه نيمه واقعی نيست. پس از پنجاه سالگی لذت ببر. بلندتر بخند، بیشتر بازی كن، سفر كن، بنويس، شعر بگو، عاشق شو…و پنجاه بار در روز خود را در آيينه ببین …و قدر لحظه لحظه زندگیت را بدان که زود دیر میشود.
برگرفته از کتاب “یافتن معنا در نیمه دوم عمر ” نوشته جیمز هالیس
ثبت دیدگاه