آزاده نامداری در یک دفتر مشق ۴۰ برگی برای دخترش جملاتی نوشته بود که چیزی شبیه به خداحافظی بود. در چند خط با او درددل کرده و گفته بود که از وضعیت زندگی اش راضی نیست. پس از آن در خصوص اموالش تعیین تکلیف کرده بود که شبیه به وصیتنامه بود.
چه مرگ طبیعی چه خودکشی ، چه حتی احتمال منتفی شده قتل، یا فشاری قلب او را از تپش بازداشته یا مصرف بی رویه دارو به حیات او پایان داده باشد باز هم میتوان گفت تاب نیاورده و «سوخته» است. از آرزوهای دور و دراز و خود را بسی بالاتر و جدیتر دانستن یا به خواست دیگران چنین بودن،گاه باید فاصله گرفت چون مثل نزدیک شدن به آفتاب، میسوزاند...