“چگونه از جنگ جهانی دیگری جلوگیری کنیم” به قلم هنری کیسینجر
29 آذر 1401 - 18:28
شناسه : 43393
2
هنری کیسینجر در تازه ترین نوشتار خود به رهبران جهان توصیه کرده است تمدن را در میان گرداب متضاد اطلاعات، ادراکات و قابلیت‌های مخرب حفظ کنند.
منبع : ایسنا
پ
پ

هنری کیسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا و از اندیشه پردازان سیاست خارجی این کشور در تازه‌ترین نوشتار خود برای اسپکتیتور نوشته است: «جنگ جهانی اول نوعی خودکشی فرهنگی بود که شکوه و عظمت اروپا را از بین برد. رهبران اروپا – به تعبیر کریستوفر کلارک مورخ – در خواب رفتند و وارد درگیری شدند که اگر جهان را در پایان جنگ در سال ۱۹۱۸ پیش بینی می‌کردند، هیچ یک از آنها وارد آن نمی‌شدند. در دهه‌های قبل آن، آنها رقابت‌های خود را با ایجاد دو مجموعه اتحاد ابراز کرده بودند که استراتژی‌های آنها توسط برنامه‌های مربوط به بسیج نیروها به هم مرتبط شده بود. در نتیجه، در سال ۱۹۱۴، قتل ولیعهد اتریش در سارایوو بوسنی توسط یک ناسیونالیست صرب به یک جنگ سراسری تبدیل شد و جنگ زمانی آغاز شد که آلمان نقشه همه جانبه خود را برای شکست فرانسه با حمله به بلژیک بی طرف آغاز کرد.

کشورهای اروپایی دست به تخریب بی‌سابقه‌ یکدیگر زدند. در اوت ۱۹۱۶، پس از دو سال جنگ و میلیون‌ها تلفات، مبارزان اصلی در غرب (بریتانیا، فرانسه و آلمان) شروع به بررسی چشم اندازهایی برای پایان دادن به کشتار کردند. در شرق، اتریش و روسیه هیچکدام نمی‌خواست احساس ضعف را منتقل کند، رهبران مختلف در آغاز یک روند رسمی صلح تردید داشتند. از این رو آنها به دنبال میانجیگری آمریکا بودند.

کاوش‌های سرهنگ ادوارد هاوس، فرستاده شخصی پرزیدنت وودرو ویلسون، نشان داد که صلحی مبتنی بر وضعیت موجود قابل اجراست. با این حال، ویلسون، در حالی که مایل بود و در نهایت مشتاق میانجیگری بود، این کار را تا پس از انتخابات ریاست جمهوری در نوامبر به تعویق انداخت. در آن زمان، حمله بریتانیایی سام Somme و حمله وردون Verdun آلمان، دو میلیون تلفات دیگر را اضافه کرد.

فیلیپ زلیکو در کتابش نوشته است، دیپلماسی به راهی تبدیل شد که کمتر پیموده شد. جنگ بزرگ دو سال دیگر ادامه یافت و میلیون‌ها قربانی گرفت و به طور غیرقابل جبرانی به تعادل برقرار شده اروپا آسیب زد. آلمان و روسیه توسط انقلاب دگرگون شدند. کشور اتریش-مجارستان از نقشه ناپدید شد. فرانسه سفید شده بود. بریتانیا سهم قابل توجهی از نسل جوان و ظرفیت‌های اقتصادی خود را فدای الزامات پیروزی کرده بود. پیمان تنبیهی ورسای که به جنگ پایان داد، بسیار شکننده‌تر از ساختاری بود که جایگزین آن شد.

آیا جهان امروز خود را در نقطه عطف مشابهی در اوکراین می‌بیند، چرا که زمستان توقف عملیات نظامی در مقیاس بزرگ را در آنجا تحمیل می‌کند؟ من بارها حمایت خود را از تلاش نظامی متحدان برای خنثی کردن تجاوز روسیه در اوکراین ابراز کرده‌ام. اما زمان آن فرا می‌رسد که تغییرات استراتژیک انجام شده و ادغام آنها در ساختار جدیدی برای دستیابی به صلح از طریق مذاکره انجام شود.

اوکراین برای اولین بار در تاریخ مدرن به یک کشور بزرگ در مرکز اروپا تبدیل شده است. اوکراین با کمک متحدان خود و با الهام از رئیس جمهور خود، ولودیمیر زلنسکی، نیروهای متعارف روسیه را که از زمان جنگ جهانی دوم به بعد در اروپا حضور داشتند، مهار کرد. و در سیستم بین‌المللی – از جمله چین – با تهدید روسیه یا استفاده از سلاح‌های هسته‌ای مخالفت کرده است.

این روند مسائل اصلی را در مورد عضویت اوکراین در ناتو مطرح کرده است. اوکراین یکی از بزرگترین و موثرترین ارتش‌های زمینی در اروپا را به دست آورده است که توسط آمریکا و متحدانش تجهیز شده است. یک روند صلح باید اوکراین را به ناتو مرتبط کند، بی طرفی، به ویژه پس از پیوستن فنلاند و سوئد به ناتو، دیگر معنی ندارد. به همین دلیل است که در ماه مه گذشته، من ایجاد یک خط آتش بس را در امتداد مرزهای موجود در جایی که جنگ در ۲۴ فوریه آغاز شد، توصیه کردم. کریمه می‌تواند موضوع مذاکره پس از آتش بس باشد.

اگر خط تقسیم پیش از جنگ بین اوکراین و روسیه با جنگ یا مذاکره قابل دستیابی نباشد، می‌توان به اصل خودمختاری دست یافت. همه پرسی تحت نظارت بین‌المللی در مورد تعیین سرنوشت می‌تواند به ویژه در سرزمین‌های مورد مناقشه که در طول قرن‌ها بارها دست به دست شده‌اند، اعمال شود.

هدف از یک روند صلح دو چیز خواهد بود: تأیید آزادی اوکراین و تعریف یک ساختار بین‌المللی جدید، به ویژه برای اروپای مرکزی و شرقی. در نهایت روسیه باید در چنین نظمی جایی پیدا کند. نتیجه مطلوب برای برخی، ناتوانی روسیه در اثر جنگ است؛ من مخالفم. روسیه با وجود تمام تمایل خود به خشونت، کمک‌های تعیین کننده‌ای به تعادل جهانی و توازن قوا برای بیش از نیم هزاره کرده است. نقش تاریخی آن نباید کمرنگ شود.  عقب‌نشینی‌های نظامی روسیه، قدرت جهانی هسته‌ای این کشور را از بین نبرده است و این امکان را فراهم می‌آورد که تشدید تنش در اوکراین را تهدید کند.

حتی اگر این توانایی کاهش یابد، انحلال روسیه یا از بین بردن توانایی آن برای سیاست راهبردی می‌تواند قلمرو آن را شامل ۱۱ منطقه زمانی به یک خلاء مورد مناقشه تبدیل کند. جوامع رقیب آن ممکن است تصمیم بگیرند که اختلافات خود را با خشونت حل و فصل کنند. کشورهای دیگر ممکن است به دنبال گسترش ادعاهای خود با زور باشند. همه این خطرات با وجود هزاران سلاح هسته‌ای که روسیه را به یکی از دو قدرت هسته‌ای بزرگ جهان تبدیل می‌کند، تشدید می‌شود.

از آنجایی که رهبران جهان در تلاش برای پایان دادن به جنگی هستند که در آن دو قدرت هسته‌ای با یک کشور مسلح متعارف رقابت می‌کنند، باید در مورد تأثیر این درگیری و استراتژی بلندمدت فناوری پیشرفته و هوش مصنوعی اولیه نیز فکر کنند. سلاح‌های فوق اتوماتیک در حال حاضر وجود دارند که قادر به تعریف، ارزیابی و هدف قرار دادن تهدیدات درک شده خود و در نتیجه در موقعیتی برای شروع جنگ خود هستند. هنگامی که مرز این قلمرو رد شد و فناوری پیشرفته به سلاح استاندارد تبدیل شد – و رایانه‌ها مجریان اصلی استراتژی می‌شوند – جهان خود را در شرایطی خواهد دید که هنوز هیچ مفهوم ثابتی برای آن وجود ندارد. وقتی رایانه‌ها دستورالعمل‌های استراتژیک را در مقیاس و به گونه‌ای تجویز می‌کنند که ذاتاً ورودی انسان را محدود و تهدید کند، رهبران چگونه می‌توانند کنترل خود را اعمال کنند؟ چگونه می‌توان تمدن را در میان چنین گرداب متضاد اطلاعات، ادراکات و قابلیت‌های مخرب حفظ کرد؟»

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.