آقازاده ساخته شد تا اتفاقی در کف جامعه روی دهد
23 مهر 1399 - 9:05
شناسه : 4545
10
حامد عنقا در گفت‌وگو با ایرنا: «حامد عنقا» نویسنده سریال «آقازاده» با تاکید بر اهمیت مخاطب و تماشای سریال توسط افراد زیاد و متنوع گفت: برایمان مهم‌تر است که حرف لایه دوم سریال در دهان آدم‌ها بیفتد. سریال نساخته‌ایم برای این‌که صرفاً اوقات فراغت شما را پرکنیم؛ بلکه سریال ساخته‌ایم که حرفی بزنیم و اتفاقی در کف جامعه بیاندازیم.
پ
پ

یه گزارش فرهنگ ایرانیان به نقل از ایرنا سریال آقازاده این روزها پربیننده‌ترین سریال در شبکۀ خانگی است که به دلیل مجموعه‌ای از عوامل (از عنوان سریال گرفته تا محتوایی که مطرح می‌سازد، اسامی برجسته سینمایی و …) اقبالی را به جهت جذب مخاطب دریافت کرده است. اقبالی که در ترکیب با حواشی این سریال که برجسته‌ترین آن پربیننده‌شدن سکانس صیغه بود، باعث شد حرف و حدیث‌های زیادی حول این سریال در جریان باشد. بحث سوءاستفادۀ فرزندان صاحب‌منصبان از قدرت پدر که چند سالی است با عنوان آقازادگان در جامعه از آن یاد می‌شود، محوریت سریال آقازاده است که البته در ترکیب با موارد دیگری که بعضا کمتر از آن صحبت شده یا بدان پرداخته شده است (موضوعاتی چون حراج آثار هنری در حراج تهران) آقازاده را به سریالی که تبدیل کرده که این روزها زیاد نامش را می‌شنویم.

همه چیز با یک عنوان شروع شد، عنوان تازه باب شده‌ای که در خود حب و بغض ها و واکنش های زیادی دارد؛ عنوانی که ورای آنچه در دل خود نهفته دارد، واکنش برمی انگیزد و توجه جلب می کند: عنوانی به نام آقازاده. وقتی بحث سریالی تازه ساخته شده به نویسندگی حامد عنقا در شبکه خانگی مطرح شد، بیش از هر چیز عنوان آن سوال و چالش برانگیز بود و شاید همین عنوان در بادی امر و زمانی که هنوز چیزی از داستان منتشر نشده بود، توجهاتی را به خود جلب کرد.

پس از شروع پخش و فروش آنلاین و نسخ فیزیکی در هفته‌های اخیر آقازاده به یکی از سریال‌های مورد توجه بدل شد که به سرعت موافقان و منتقدانی را مانند تمام این سبک ساخته‌ها پیدا کرد. موافقانی که از اهمیت بحث پرداختن به مفاسد اقتصادی دفاع کرده و نیاز جامعه به مطرح کردن این واقعیات مگو در دل جامعه را حیاتی می دانستند تا منتقدانی که از انتخاب بازیگران و کیفیت بازی تا سرمایه گذاری و تبلیغات فیلم در سطح شهر و حتی کلیشه‌های مطرح شده در سریال را هدف گرفته و محتوای آن را بیش از پرداختن به آقازادگی، روایتی ساده انگارانه قلمداد می کردند.

مطرح کردن سبک زندگی نخبگان سیاسی و فرزندانشان که در سال‌های اخیر سواستفاده آنان از رانت های شغل پدر با کنایه آقازادگی به یکی از گلایه های مهم مردمی بدل شده است، داستان محوری سریال آقازاده است که در دل خود اشاراتی به موضوعات کمتر مطرح شده ای دارد که برای مخاطب تازگی و خاصیت دنبال کردن دارند؛ البته رویدادهایی چون حراج تهران و پشت پرده های آن که پیشتر خود به یکی از سوژه‌های پرحاشیه فضای هنر ایران مدرن تبدیل شده بود و … دیگر مورادی هستند که سریال آقازاده پیشگام عنوان کردن آنان شده و از این رهگذر توجهات متعددی را به خود معطوف داشته است.

ابهامات و سوالات در سریال آقازاده بسیار است؛ از شباهت واقعیت‌ها و شخصیت‌های سیاسی و عملکرد آنان تا موضوعات و مفاهیمی که خالق اثر در آن به کار گرفته است. آنچه در ادامه می‌آید  گفت وگوی خبرنگار فرهنگی ایرنا با حامد عنقا طراح، فیلم‌نامه‌نویس و تهیه‌کننده سریال آقازاده است که در یک روز پاییزی و در دفتر وی انجام شده است.

خبرنگار فرهنگی ایرنا بعد از دردسترس قرار گرفتن حدود ۱۵ قسمت از سریال آقازاده در یک روز پاییزی و در دفتر حامد عنقا، طراح، نویسنده و تهیه‌کنند این سریال با وی در مورد شخصیت‌های مثبت و منفی، چالش های داستان و صحنه هایی که به حواشی رسانه‌ای منجر شد و .. گفت وگو کرده است که بخش نخست آن می‌خوانید.

به نظر می‌رسد تمرکز و پرداخت نسبت به شخصیت‌های منفی داستان پررنگ‌تر بوده است و شخصیت‌های مثبت به‌ نوعی در سایه قرار دارند؛ آیا واقعا شخصیت‌های منفی محوریت قصه بوده‌اند و شخصیت‌های مثبت صرفاً برای تکمیل این قصه اضافه‌شده اند؟

این‌طور نبوده که روی کاراکترهای منفی پرداخت زیادی صورت گرفته باشد. البته نباید فراموش کنیم امروز که دراین‌باره صحبت می‌کنیم، هنوز در نیمه داستان هستیم. ولی این هم واقعیتی است که در دل درام‌های این‌چنینی همیشه چون بعد منفی داستان قصه را شروع می‌کند، به‌واسطه انرژی درونی شخصیت ممکن است بیشتر به چشم بیایند.

 

شخصیت کلیشه‌ای و غیرکلیشه‌ای نداریم

این را قبول دارید که شخصیت‌های مثبت داستان، سبک زندگی و فضای ذهنی‌شان نوعی از کلیشه‌بودن را بازتاب می‌دهند؟

از من به‌عنوان روزنامه‌نگار بازنشسته و یک درام‌نویس در آستانهٔ بازنشستگی بپذیرید شخصیت کلیشه‌ای و غیرکلیشه‌ای نداریم. تنها وقتی کار به انتها می‌رسد، می‌شود گفت کاراکتری بر اساس کنش و واکنش‌هایش کلیشه بود یا رفتارهایی کرد که برای ما در آن جایگاه خاص، قابل‌تصور نبود؛ بدیهی است که چون سابقه ذهنی و تصویری شما (مخاطب نوعی) بر اساس برخی آثاری است که قبلاً به‌عنوان سریال دیده‌اید (مخصوصاً شخصیت‌هایی که در تلویزیون تکرار شده‌اند)، به‌محض دیدن آن شاخصه‌ها در یک کاراکتر احساس کلیشه‌ای بودن می‌کنید.

مثلاً می‌گویند شخصیت حاج رضا و شریفه و حامد یا نوع پوشش و خانه آن‌ها و … کلیشه است؛ درصورتی‌که این‌ها خصوصیت و ویژگی است. ولی کلیشه به این معناست که کاراکتری در آن جغرافیا همان واکنشی را نسبت به موقعیت بروز دهد که شما از کاراکترهای مشابه اش که پیش‌تر دیده‌اید، انتظار دارید.

از بزرگ‌ترین نقدهایی که هنوز به ما می‌شود، این است که چطور ممکن است کاراکتر حاج رضا یا حامد، چنین دختری را (وقتی می‌فهمند چنین سابقه‌ای دارد) به‌راحتی به‌ عنوان عروس خود می‌پذیرند؟ پسری متدین که در خانواده‌ای مؤمن و متدین بزرگ‌شده، با پدرش به مسجد می‌رود، مادرش چادری است، چطور دختری را که می‌فهمد قبلاً چه بدکاره‌ای بوده است، به‌راحتی به‌ عنوان همسرش می‌پذیرد؟ این‌ها و کنش‌هایی که در نیمه دوم داستان تا انتها از این کاراکترها می‌بینیم، تکلیفمان را درباره گزاره کلیشه‌ای بودن یا نبودن مشخص خواهد کرد.

این را برای دفاع نگفتم، بلکه برای داشتن تحلیل درستی از ماجرا عرض کردم؛ وگرنه بقیه‌اش قلاب‌ها و ترفندهایی است برای این‌که تماشاگر را به هر دلیلی به واکنش بیندازید یا علاقه‌مند به ادامه داستان کنید.

این‌که بازیگران سریال قبلی (پدر) را با همان سبک زندگی و حتی اسامی وارد داستان جدید کرده‌اید، اگرچه در مصاحبه‌هایتان فرموده‌اید که برای پذیرش سریع‌تر مخاطب است اما فکر نمی‌کنید این نوعی ساده‌سازی است که جذابیت کشف شخصیت را از مخاطب می‌گیرد؟

قطعاً به این فکر کرده‌ایم که پس از حاشیه‌های سریال پدر استفاده دوباره از سینا مهراد، آن‌هم در نقشی به نام حامد چگونه خواهد شد و این از سر ندانستن نبوده است. این عادت من است از قلب یخی تا امروز. زمانی درامی را که روایت می‌کنیم بر اساس لایه‌های مختلف شخصیتی است؛ مانند انقلاب زیبا که کاراکتر آتیلا پسیانی در یک نمودار سینوسی تعریف می‌شد و جایی باید احساس می‌کردید تواب است و جای دیگر نفوذی؛ اما بعضی کاراکترهایی که وقایع قصه را پیش می‌برند، انتخاب ما هستند، ممکن است با این انتخاب موافق نباشید اما ما آگاهانه به‌جای این‌که شما را درگیر لایه‌های مختلف شخصیت کنیم، درگیر وقایع و واکنش‌هایی که این دو طرف خیر و شر به هم می‌دهند می‌کنیم. این مواجهه می‌تواند یک ریسک باشد ولی این ریسک برای خودمان جذاب است.

 

نمی‌خواستیم درام فربه باشد

اگر این لایه‌ها باشند، تقابل جذاب‌تر نخواهد شد؟

ممکن است و این نکته از فرط تکرار، گویی یک اصل است ولی در «آقازاده» نه. اینجا فکر می‌کنم شاید چنین چیزی فقط قصه را فربه‌تر می‌کند، درحالی‌که ما می‌خواهیم مخاطب دوست داشته باشد قصه را دنبال کند.

امروز در شرایطی درباره آقازاده صحبت می‌کنیم که سطح میزان مخاطب آن را می‌دانیم (چه موافق و چه مخالف)؛ می‌دانیم این ترفند و انتخاب، به‌هرحال با تلقی و تجربه و فهم بنده از مخاطب (ممکن است ناقص باشد و دفاعی از این بابت نداشته باشم) جواب داده است؛ فهم کلی من روزی که درام را شروع می‌کردم، این بود که اگر این کار را می‌کردیم، شاید درام فربه‌تر و چاق‌تر می‌شد و این چاقی باعث می‌شد مدت زیادی طول بکشد مخاطب با شخصیت‌های داستان همراه شود. در اینجا و مخصوصاً در روایت غیرخطی و پیچیده قسمت‌های اولیه که به مخاطب نشان می‌دهید، مخاطب بیشتر درگیر تشخیص وقایع است و تلاش می‌کند پازل را در ذهنش بچیند و جاهای خالی را پر کند، ممکن است نتیجه معکوس دهد. این‌ها تحلیل‌های شروع کار است و باقی‌اش به روند کار و کار کارگردان و دیگر چیزها وابسته.

این اولین همکاری شما با امیر آقایی است؟

در ساخت سریال اولین همکاری ما بود.

بازی دو آقازاده اینجا مقابل هم ضعف دارد و هم‌وزن نیستند؛ از سویی امیر آقایی را داریم که بازیگر توانمندی است که به نقش و آن اثر اعتبار می‌دهد اما از سوی دیگر سینا مهراد است که در انتقال حس، بیان دیالوگ‌ها و حتی بازی در برخی صحنه‌ها فاجعه است.

اجازه دهید این حرف را به‌ عنوان کسی که این موضوع را این‌گونه نقد کند که فاجعه است، نپذیرم. نظر شما را به‌عنوان مخاطب کمی جدی‌تر که در این حوزه قلم می‌زند، می‌پذیرم ولی باید مقیاسی برای این فاجعه بودن و نبودن که می‌گویید وجود داشته باشد..

 

هر دو کاراکتر جوان از مولفه‌های جذب سریال هستند

مثال‌های متعددی را می‌توان در این مورد برشمرد.

مثال در این سکانس‌ها تعریف نمی‌شود؛ بلکه بین سنتزی است که بین این تز و آنتی‌تز برقرار است؛ یعنی بین این کاراکتر و همراهی مخاطب و واکنش مخاطب به آن تعریف می‌شود؛ مثلا این‌طور باید بگوییم که می‌بینید همه شهر درباره کیفیت خوب بازی امیر آقایی حرف می‌زنند اما نسبت به سینا مهراد واکنش بدی دارند؟ ما این را نمی‌بینیم. چون این‌گونه نیست. مشاهده ما می‌گوید اتفاقاً هر دو کاراکتر جوان یعنی راضیه و حامد از بالاترین مؤلفه‌های جذب مخاطب سریال هستند.

میزان محبوبیت سینا مهراد و واکنشی که دارد می‌گیرد از مخاطب جدی سریال است که او را دنبال می‌کند وگرنه امروز شاید شرایط سریال شکل دیگری بود.

یعنی قبول ندارید بازی سینا مهراد در مقابل امیر آقایی به‌عنوان دو آقازاده مثبت و منفی داستان و تقابلی که قرار داده ید، همخوانی خوبی ندارند؟

اصلاً مگر قرار بوده است این همخوانی وجود داشته باشد؟

بله، چون بازیگران نقش مقابل باید حداقلی از تناسب را داشته باشند.

این حرف از کجا می‌آید؟ بالاخره هر شخصیت و بازیگر به ‌واسطه توقع و شرایطی که برایش طراحی‌شده است، کارش را انجام می‌دهد. چه کسی گفته است که آقازاده فقط باید بر اساس تضاد آنتاگونیستی و پروتوگانیستی پیش برود؟ حتماً در هدایت بازیگر توسط کارگردان نکات دیگری هم مدنظر بوده است.

سؤال من این است وقتی یک بازیگر با وزن کیفی مثلاً ۱۰۰ را در این‌سوی داستان قرار داده‌اید، چرا سوی دیگر یک بازیگر با وزن مثلاً ۵۰ گذاشته‌اید؟

این‌ها هر دو ۱۰۰ هستند. به جهت تعریفی که کارگردان از کاراکترهایشان دارد. فکر می‌کنید سینا مهراد بلد نیست داد بزند یا اکت بیشتری داشته باشد و در سکانس‌هایش مدل دیگری بازی کند؟ او دارد بر اساس طراحی‌ که برای نقشش شده است، بازی می‌کند. البته این حرف را قبول دارم که تجربه، موقعیت و کارنامه بازیگری امیر آقایی به‌ عنوان یک بازیگر پر سابقه با سینامهراد به ‌عنوان جوانی که تازه به این کار آمده، قطعاً یکی نیست، کما اینکه کارنامه امیر آقایی و جمشید هاشم‌پور هم با هم یکی نیست.

بله وزن کارنامۀ جمشید هاشم‌پور و امیر آقایی یکی نیست چون جایگاهشان در سریال یکی نیست؛ اما بحث بر سر هم‌وزن نبودن شخصیت‌های نماینده تقابل نیروی خوب و بد داستان و دو آقازاده‌ای است که شما داستان را بر اساس آن‌ها روایت می‌کنید.

این تعریفی است که شما دارید و نه تعریفی که لزوماً بنده به‌ عنوان نویسنده در ابتدا داشته‌ام. قصۀ ما، قصۀ تقابل حامد و نیما نیست و قصه‌ای خوشه‌ای و پرماجراست که اتفاقاً قرار نیست این دو زورشان یکی باشد. دوست داشتیم در پاتکس خودمان بگوییم که شخصیت‌های مثبت ما در امروز جامعه، آدم‌هایی هستند که صدایشان کمتر شنیده می‌شود و در ظاهر به نظر می‌رسد ضعف دارند یا حتی مظلومیت؛ و دیگر مانند دهه شصت و هفتاد نیستند. امروز صدای امثال نیما بحری قدرتمندتر شده است و زورشان بیشتر؛ اتفاقاً دنبال این بودیم که در صحنه‌هایی مانند جایی که نیما عکس‌های زن حامد را نشانش می‌دهد، این کاراکتر را در مظلومیت ببینید. ممکن است اسم این را ضعف بگذارید ولی این ضعف لازمۀ شخصیت است. ما دنبال این بودیم وگرنه می‌شد هزار گزینه به‌جای سینا مهراد در مقابل امیر آقایی قرار داد؛ فکر می‌کنید نمی‌شد آدمی دیگر، مثلاً کامبیز دیرباز را در نقش حامد در مقابل امیر آقایی قرار داد؟ حتماً دنبال هدف مهم‌تری هستی؛ مهم‌تر از اینکه دو بازیگر آیا هم‌وزن هستند یا نه. بازیگرها و هزار چیز دیگر لوازمی هستند برای آنکه بتوانی موضوعت را به مخاطب منتقل کنی.

نمی‌گویم این انتخاب یک نتیجه‌گیری درست بوده اما حاصل ساعت‌ها حرف زدن بین من، بهرنگ توفیقی و ده دوست دیگر ازجمله مهدی سلطانی و امین تارخ و آدم‌های باتجربه این حوزه بوده که در روزهای اول به ما اضافه شدند. برای من به‌عنوان نویسنده تأثیری که می‌خواهم در کف خیابان بگذارم، مهم‌تر از احسنت شنیدن از دوستان متخصصی مثل شماست.

اینجا باید انتخاب کرد و دید می‌خواهیم به چه چیزی بها بدهیم؟ به آنچه خودمان دوست داریم بشنویم (همان احسنت گفتن‌ها) و باید برایش باج بدهیم و متعاقباً تأثیری که می‌خواهیم به‌ واسطه حرفمان در کف خیابان بگذاریم را از دست بدهیم؟ اینجا باید به یکی غلبه کرد و این چیزی بود که پس از ساعت‌ها حرف زدن به آن رسیدیم. شاید روزی که داشتیم با بهرنگ توفیقی بازیگران را انتخاب می‌کردیم نظرمان با شما یکی بود اما پس از مشورت به نتیجه فعلی رسیدیم.

فکر نمی‌کنید نظر متخصصان می‌تواند آن کیفیت نظر مخاطب را هم بالاتر ببرد؟ یعنی لزوماً این‌ها دو موضوع متقابل نیستند که بخواهید بین آن‌ها انتخاب کنید.

متقابل نیستند. ولی این حرف‌ها در لحظه تصمیم‌گیری است که خود را نشان می‌دهد و البته توجه به چند فاکتور دیگر که ممکن است شما از بیرون درست نتوانید ببینید.

 

سکانس صیغه را برای واکنش‌گرفتن نگذاشته بودیم

در داستان صیغه، محتوا و شکل مطرح کردن این موضوعات می‌تواند حواشی‌ای (مثبت یا منفی) را برای دیده شدن کار رقم بزند. هدف شما همین بود؟ 

به نظر شما اگر این کار قبل از این حاشیه‌ها مورد استقبال مخاطب واقع نشده بود، می‌توانست چنین موجی ایجاد کند؟

می‌توانست. 

شک دارم. زیرا می‌توانم چند کار دیگر مثال بزنم که در این دوران پخش‌شده و از این سکانس‌ها در آن بوده اما حتی اسمشان هم شنیده نشده است؛  ولی به‌هرحال این هم نظری است.

زمانی که این سکانس را در کار قراردادید، تصور نمی‌کردید می‌تواند چنین حواشی‌ را ایجاد کند که به کار توجه (مثبت یا منفی) شود؟

به جهت قصه‌ای که نوشته بودیم و روایت و پیشبرد درامی که در داستان داشتیم این سکانس کاملاً درست بود؛ حداقل شمایی که کار را دیده‌اید با کسی که یک سکانس دودقیقه‌ای دیده است، تفاوت دارید و می‌دانید پس‌وپیش آنچه بوده. می‌دانید آن‌ها دختر و پسری هستند که قرار است ازدواج کنند و هفته دیگر عروسی‌شان است و مادرش این پسر را فرستاده و ولی وقتی سکانس را در تدوین دیدم، فکر می‌کردم سکانسی می‌شود که واکنش برمی‌انگیزد.

پس می‌دانستید که حاشیه‌هایی را ایجاد می‌کند؟

خیر. یک‌زمان هست که در سریال پدر سکانس از پنجره پریدن را تعمداً می‌گذاریم که واکنش بگیریم؛ چون در قسمت‌های شروع داستان است؛ اما اینجا این سکانس را برای واکنش گرفتن نگذاشته بودیم. کما اینکه سکانس آقای تارخ و هاشم‌پور را هم که دیدیم (دیالوگی که حاج رضا می‌گوید که صبح یک حرفی می‌زنید و اینجا چیز دیگری می‌گویید) احساس می‌کردیم واکنش می‌دهد.

آن سکانس (آش و شکلات) چون جاذبه‌های اجتماعی دارد به چشم می‌آید ولی به این معنی که آن را در سریال بگذاریم که حاشیه و توجه بگیریم نبوده است؛ یعنی اصلاً در این کار نیازی نیست.

وقتی سکانسی برای ایجاد حاشیه باشد، نباید برداشتن آن خللی در قصه وارد کند، درصورتی‌که برداشتن این سکانس اتفاقاتی را در داستان ما رقم می‌زد؛ یعنی عشق این دو و آب شدن یخ آن‌ها باهم و این‌که بعداً یخ حامد باز می‌شود و این کاشت محبتی درون او اتفاق می‌افتد که حتی وقتی در مشهد راضیه همه‌چیز را به او می‌گوید باز حاضر می‌شود از همه‌چیز بگذرد در همین سکانس رخ می‌دهد. بدون این سکانس و اتفاقی که در آن می‌افتد همه‌چیز در رابطه راضیه و حامد بسیار خشک و مهندسی‌شده می‌شد. ضمن اینکه از این تمیزتر و باحیاتر نمی‌شد این موضوع را مطرح کرد. فیلمی مانند شوکران هم در زمان خودش این موضوع را مطرح کرد و واکنش‌های خاص خودش را هم داشت یا فیلم فی المدت المعلوم در سال‌های اخیر؛ طی سال‌های گذشته در فیلم‌های دیگری هم این موضوع به‌کرات گنجانده شده است.

به نظر می‌رسد در این سریال اشاره‌های زیادی به اتفاقات و جریان‌های سیاسی و اشخاص شده؛ مانند سکانس اسلحه‌ای که امیر بحری دارد و رسانه‌ها گمانه‌زنی کردند داستان پرونده آقای نجفی را به ذهن متبادر می‌سازد. آیا چنین است و این اشارات که بعضاً رسانه‌ها به آن اشاره‌کرده‌اند را تأیید می‌کنید؟

این موارد که طرح شد برخی گمانه‌زنی‌هایی بود که بعضی رسانه‌ها نسبت به داستان داشتند. اشکالی هم ندارد و رسانه‌ها صاحب حق هستند که درباره موضوعات هر حدسی دوست دارند، بزنند.

گمانه‌زنی رسانه‌ها نشان می‌دهد تماشاگر درگیر لایه زیرین قصه شده

یعنی این اشاره‌ها و شخصیت‌پردازی‌ها با نیت مطرح نشده‌اند؟

در قصه می‌بینید این‌ها واقعاً هیچ ربط مستقیمی به بسیاری از این اتفاقات دارد و ندارد؛ یعنی یک‌چیزهایی شبیه است و یک چیزهایی شبیه نیست. آقای بحری در داستان ما مرد دوزنه نیست و قرار است وزیر شود و … درنتیجه این موضوع ربطی به آقای نجفی ندارد.

ضمن اینکه دلیل نمی‌شود که تا قیام قیامت در هر فیلمی کسی زنی را با اسلحه کشت، محمدعلی نجفی باشد. ممکن است آدم‌ها بتوانند از این موضوعات برداشت‌های خاص خودشان را بکنند و ما از این برداشت‌ها استقبال می‌کنیم؛ برای این‌که هرچه این برداشت‌ها بیشتر شود، نشان می‌دهد تماشاگر درگیر لایه‌های زیرین قصه شده است و صرفاً به‌عنوان یک سریال عادی که ببیند و بعد درگیر زندگی‌اش شود با موضوع مواجهه نمی‌شود و این خوب است.

یکی از موضوعاتی که در این داستان بسیار سؤال‌برانگیز است این است که چرا حامد (با توجه به این‌که یک نیروی امنیتی است) متوجه پیشینه دختر نمی‌شود؟

اولاً دختری را در خیابان دیده و دختر خودش را به او عرضه نکرده است؛ ثانیاً آن کسی که دختر را پیداکرده و خواستگاری کرده و تحقیق محلی انجام داده، مادر است. درنتیجه علم خود را به‌عنوان تماشاگر با علم کاراکتر یکی نگیرید (ولی در خود سریال به‌کرات دیدید که رئیس‌اش و پدرش نسبت به موضوع اشراف داشتند).

به دلیل شغل و تخصصی که این شخصیت دارد، قطعاً علم او باید بیشتر از مخاطب عادی باشد.

نه لزوماً؛ این تصوری است که ما نسبت به دستگاه‌های امنیتی داریم. اصلاً این‌گونه نیست. چه‌بسا تابه‌حال از این موارد رخ‌داده باشد. ضمن این‌که وقتی کار به قرار ازدواج می‌رسد سکانسی داریم که محسن، ارشد حامد با بازی آقای لطیفی، سراغ حاج رضا می‌آید و به او حقایق را می‌گوید. موضوع این نیست که حامد چرا فریب خورد یا نخورد، چون اصلاً حامد فریبی نخورده است. این موضوع را دقت نمی‌کنید که حتی حامد اگر کاملاً ناآگاه بود و حتی حاج رضا هم خبر نداشت، قبل از عقد و قبل از این‌که این دو زن و شوهر شوند، خود راضیه داستان را به حامد می‌گوید. قصه ما فریب خوردن حامد نیست چراکه حامد اساساً فریب نخورده و این از آن خطاهایی است که تماشاگر دوست دارد، باورش شود. حامد وقتی سر سفره عقد نشست، عالم بود که با چه کسی ازدواج می‌کند.

اگر این دختر بر اساس قصۀ فیلم‌نامه عاشق او نشده بود و اعتراف نکرده بود چنین اتفاقی نمی‌افتاد.

دقیقاً به نکته خوبی اشاره کردید؛ و اهمیت همان سکانس محرمیت. موضوعی که اینجا مهم است، این است که آیا عشق می‌تواند بر همه آموزه‌هایت غلبه کند؟ آیا عشق می‌تواند بر تمام درست و غلط‌های ذهنی‌ای که به تو آموزش داده‌اند، غلبه کند؟ آیا عشق بخشش می‌آورد؟

در سکانسی که مانلی و سارا حرف می‌زنند و سارا می‌گوید «چرا حامد باید بعدازاینکه بفهمد تو چه‌کاره‌ای، تو را ببخشد؟ و مانلی می‌گوید شاید به خاطر عشق».

آیا ممکن است این موضوع باعث چیزی شود؟ ما فرض گرفته‌ایم می‌شود؛ نمی‌گویم که در عالم واقع هم ممکن است یا نه اما در قصه فرض گرفته‌ایم که ممکن است و درام از همین‌جا آغاز می‌شود.

موضوع سؤال در اینجا اصلاً راضیه نیست، سؤال این است که حامد چرا با توجه به نوع زندگی و شغلش هیچ ابهام و سؤالی نسبت به شیوه زندگی راضیه ندارد؛ سؤالی که حتی در سکانسی مادربزرگ راضیه مطرح می‌کند و از او می‌خواهد به شمال برگردد و کار کند.

برای حامد این سؤال‌ها مطرح نیست چون در پیشینه راضیه زندگی نکرده. ممکن است ما تصوری از آدم‌های امنیتی (به دلیل شناخت درست یا غلطمان) داشته باشیم اما لزوماً این تصور با واقعیت یکسان نیست و این به معنای اشتباه مخاطب نیست بلکه به معنای اشتباه مقایسه است؛ یعنی حرف شما درزمینهٔ خودش درست است اما وقتی در زمینه‌ای که تعریف کرده‌ایم، قرار می‌گیرد، تعارض پیدا می‌کند. در اینجا شما ممکن است بگویید من کلیت این زمینه را قبول ندارم، سلمنا، هیچ اشکالی ندارد و دست ما بالاست؛ اما نمی‌توانید از ما بخواهید علم خودمان را نسبت به این موضوع نادیده بگیریم. این درصد خطا در تمام دنیا و در این مملکت برای نیروهای امنیتی ممکن است.

اذکار در تیتراژ سریال کارکرد بیرونی دارند

این‌که شما از قرآن و ادعیه برای تیتراژ استفاده می‌کنید، برای این است که اثر را اثری دینی معرفی کنید؟

دلیل این اذکار، دینی بودن اثر نیست و هنوز هم نگفته‌ایم ارتباط این مواردی که به‌عنوان اذکار (و نه به‌عنوان آیات) در تیتراژ آمده، چیست؛ این موضوع را هنوز باز نکرده‌ام و گذاشته‌ام تا در قسمت آخر آن را باز کنم که ربط این موارد با محتوایی که می‌بینید چه چیزی است.

نه در این کار، نه در سریال پدر و نه در هر کار دیگری، با استفاده از اذکار و آیات و ادعیه کار مذهبی نمی‌شود؛ چنان‌که در ابتدای همه کارها بسم‌الله، یالطیف، هوالقادر نوشته می‌شود ولی آن کارها لزوماً دینی نیستند.

دوست ندارم درباره این موضوع الآن صحبت کنم ولی چون شما اولین کسی هستید که به موضوع اشاره کردید، می‌گویم هرکدام از این اذکار به نسبت اتفاقاتی که در درام می‌افتد، یک کارکرد بیرونی دارند؛ البته نه مانند سریال پدر که آیه قران مربوط به محتوای آن قسمت بود.

یعنی این اذکار ربطی به همان قسمت ندارند؟

البته این اذکار حتماً به آن قسمت ربط دارند ولی لزوماً ربط آن محتوایی نیست.

ضربه نهایی به مخاطب در اولین قسمت؛ سلیقه روایی است

شما در اولین قسمت داستان، ضربه نهایی را به مخاطب می‌زنید و تماشاگر را با مرگ شخصیت اصلی مواجه می‌سازید که تازه پس‌ازآن قرار است، معرفی شود؛ تصور نمی‌کنید این شیوه درجایی می‌تواند جذاب باشد که ندانیم داستان چه هست و قرار است چه شود؟

این یک سلیقه روایی است؛ یعنی یک سلیقه‌ای می‌پسندد که این‌گونه باشد و دیگری نمی‌پسندد. این‌که کدام سلیقه می‌تواند به‌صورت مفروض بر دیگری غلبه کند را یک شاخصهٔ سوم می‌تواند تعیین کند که در اینجا بحث مخاطب است؛ و به نظرم مخاطب درنهایت بهترین قاضی است.

و البته مخاطب حتماً برایمان مهم است اما برایمان مهم‌تر است که حرف لایه دوم سریال در دهان آدم‌ها بیفتد. ما سریال نساخته‌ایم برای این‌که صرفاً اوقات فراغت شما را پرکنیم بلکه سریال ساخته‌ایم که حرفی بزنیم و اتفاقی در کف جامعه بیاندازیم.

وقتی واکنش از آن می‌گیریم، مثلاً وقتی می‌بینیم در جلسه رأی اعتماد وزیر هم درباره‌اش صحبت می‌شود و سکانسی از قسمت ۱۴ را با اتفاقاتی که برای رأی اعتماد می‌افتد مشابه‌سازی می‌کنند یا هر چیز دیگری، این‌ها برایمان مهم است اما همه این‌ها دلیل این نیست که سریال خیلی خوبی ساخته‌ایم. همان‌طور که نبود این‌ها باعث نمی‌شود بگوییم سریال بدی ساخته‌ایم.

این‌ها اتفاقات عَرَضی است که می‌افتد و می‌گذرد؛ پنج هفته پیش همه درباره سکانس آش و شکلات حرف می‌زدند اما امروز آدم‌های کمی دراین‌باره صحبت می‌کنند. تجربه ما می‌گوید که این‌ها کف روی آب است و می‌آید و می‌رود.

نیازی به پول سازمان  اوج یا جای دیگری ندارم

در مصاحبه‌های پیشین گفته بودید ریالی دستمزد از سازمان اوج نگرفته‌اید و حتی در سرمایه‌گذاری کار سهیم بوده‌اید؛ همیشه وقتی سرمایه‌گذاری پای‌کار می‌آید واکنش‌های مثبت و منفی را هم همراه خودش می‌آورد، کمااینکه اگر با صداوسیما یا هر نهاد دیگری هم کار کرده بودید، نقدهای مثبت و منفی خاصی داشتید؛ اگر بحث مالی مطرح نبود چرا با اوج کار کردید؟

ما سریالی به نام آقازاده ساختیم که بگوییم همه آدم‌ها بر اساس منافع مادی‌شان تعریف نمی‌شوند. به‌شخصه نیازی به پول سازمان اوج یا جای دیگری ندارم. برای من سازمان اوج به شکلی که سایرین تعریف می‌کنند، نیست. مدت‌ها بود قرار بود با سازمان اوج کار کنیم که بالأخره اتفاق افتاد و حرف زدیم. با احسان محمدحسنی، رئیس سازمان هنری‌رسانه‌ای اوج، جلسات متعدد داشتم و پس از ساعت‌ها گفت‌وگو به همفکری رسیدیم اما دو نکته داشتم: یکی این‌که می‌خواستم حتماً اثر در شبکه نمایش خانگی باشد تا به‌جای این‌که مدام نفی شبکه نمایش خانگی کنیم، یک کار ایجابی انجام دهیم و بگوییم در این مدیوم هم می‌شود چنین کاری ساخت که مردم ببینند و نه‌تنها بدشان نیاید که دوستش هم داشته باشند؛ ضمن این‌که بسیاری مسائلی که سایرین هم به آن معترض هستند، در سریال نباشد. البته ممکن است در این سریال هم موارد دیگری باشد که طبیعی است.

ریزدستمزدهای آقازاده را منتشر خواهیم کرد

مورد دوم این بود چون به موفقیت کارمان علاقه داشتم و دوست نداشتم به‌عنوان پیمانکار سازمان اوج باشم، پیشنهاد دادم در صورتی کار را انجام دهیم که با نسبت‌های متفاوت یک ریال چه در حوزه فیلم‌نامه و چه در حوزه دیگر دستمزد نگیرم و حتی بخشی از هزینه کار را به جهت سرمایه‌گذاری تعهد کنم. البته که پذیرش آن برای اوج به این راحتی نبود و به این سرعت استقبال نشد و طول کشید.

برای ساخت آقازاده آنچه در این سال‌ها اعتبارمان بوده را آورده‌ایم؛ یعنی مثلاً امیر آقایی دوست ماست و به او گفته‌ایم اگر قرار است ماهانه ایکس میلیون تومان دستمزد بگیری در کار ما بیا و ایکس منهای ایگرگ بگیر و قرارداد ببند.

اگر ریز دستمزدهای آقازاده را (که انشاالله در انتهای کار منتشر خواهم کرد) ببینید، باورتان نمی‌شود بازیگران قدری مانند امین حیایی، امیر آقایی، خانم نیکی کریمی، آقای تارخ، کامبیز دیرباز و دیگر دوستان با چنین دستمزدی کار کرده باشند اما آن‌ها، هم به جهت کار و هم محبتی که داشتند در کار حضور یافتند. امین تارخ، مهدی سلطانی، جمشید هاشم‌پور و دیگران به دلیل اعتباری که به ما دادند در این سریال حضور پیدا کردند، یک سال کار کردند و دستمزدشان اگر پایین نباشد بسیار معقول و عادی است.

هرکدام از بازیگران به دلیل و علاقه‌ای در کار حاضر شدند (همچنان که امین حیایی به دلیل رفاقتش با بهرنگ توفیقی در کار حضور یافت) و البته دستمزد خوب هم گرفتند اما دستمزدشان به نسبت کارهای دیگر بسیار کمتر بوده است؛ اما بیرون از این کار ممکن است بگویند چون سازمان اوج سرمایه‌گذار بوده، حتماً پول کلانی هم وسط بوده است. چرا شأن انسانی بازیگرانمان را هم جدای از مسائل مالی لحاظ نمی‌کنیم؟ رمز کار ما همکاری همه در این کار بود؛ همچنان که امیر آقایی یا امین تارخ حتی خارج از جریان نقش و بازی خودشان در مورد دیالوگ‌ها فکر می‌کردند، حرف می‌زنند و نظر و پیشنهاد برای بهبود می‌دادند. پول رمز موفقیت کار نیست؛ البته شاید برای دیگران باورپذیر نباشد و مهم نیست که باورپذیر نباشد.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.